کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موج مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مؤج
لغتنامه دهخدا
مؤج . [ م ُءْج ْ ] (ع مص ) گذر کردن آینه ٔ زانو در مابین پوست و استخوان .(ناظم الاطباء). ناظم الاطباء این صورت را ضبط کرده است ، اما صحیح کلمه مؤوج [ م ُ ئو ] است . رجوع به مؤوج در منتهی الارب و اقرب الموارد ماده ٔ «م وج » شود.
-
جستوجو در متن
-
بامدادان
لغتنامه دهخدا
بامدادان . (اِ مرکب ) مرکب از بامداد بعلاوه ٔ «ان »که بگفته ٔ شمس قیس رازی در المعجم حرف تخصیص است . رجوع به آن در این لغت نامه شود. صبح . بامداد. بام . وقت طلوع فجر راگویند. سحرگاهان . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). هنگام بامداد. گاه بامداد. وقت صبح . ...
-
باموج
لغتنامه دهخدا
باموج . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: با + موج ). موجدار. متموج . مواج . شکن دار. باشکن . و رجوع به موج و موجدار شود.
-
آبکوهه
لغتنامه دهخدا
آبکوهه . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) موج . کوهه . نره ٔ آب . آبخیز.
-
رودخیزان
لغتنامه دهخدا
رودخیزان . (اِ مرکب ) ج ِ رودخیز است که بمعنی موج باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به رودخیز شود.
-
دریاشکسته
لغتنامه دهخدا
دریاشکسته . [ دَرْ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) لطمه ٔ دریا و موج دریا. (ناظم الاطباء).
-
صفاخیزی
لغتنامه دهخدا
صفاخیزی . [ ص َ ] (حامص مرکب ) صفا برخاستن از. طراوت داشتن : شکرریزی گوشه ٔ لب مفهم صفاخیزی موج غبغب مفهم .ظهوری ترشیزی .
-
خیزاب
لغتنامه دهخدا
خیزاب . (اِ مرکب ) کوهه . موجه ٔ آب . (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). موج آب که از کناره هابگذرد وآنرا کوهه نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ).
-
خنده ٔ جام
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ جام . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) موج جام شراب . (غیاث اللغات ). پرتو شراب . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).
-
ماچ و موچ
لغتنامه دهخدا
ماچ و موچ . [ چ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ماج و موج . بوس و لوس مانند گربه که بچه ٔ خود را هم می بوسد و هم می لیسد. (ناظم الاطباء). بمعنی بوس و لوس باشد یعنی بوسیدن و لیسیدن چنانکه گربه کند بچه ٔ خود را. (برهان ). بوسه های پیاپی باصدا: ماچت نبود موچت...
-
دریای اخضر
لغتنامه دهخدا
دریای اخضر. [ دَرْ ی ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دریای سبز. دریای سبزرنگ . || (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) : دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستندغرق نعمت حاجی قوام ما. حافظ.- موج دریای اخضر تیغ ؛ حرکت سریع شمشیر بران و آبدار : کوه را چ...
-
موجگاه
لغتنامه دهخدا
موجگاه . [ م َ / م ُ ](اِ مرکب ) موجزار. موجستان . آن جای از دریا و رودخانه که موج در آن پدیدار است . جای پرموج : به استاد کشتی چنین گفت شاه که کشتی درافکن بدین موجگاه . نظامی .بسی سنگ رنگین در آن موجگاه همه ازرق و سرخ و زرد و سیاه . نظامی .|| دریا. ...
-
گزارندگی
لغتنامه دهخدا
گزارندگی . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شرح و تفسیر. گزارش : درخشنده حوضی ز بلور ناب بر آن راه بستند چون حوض آب گزارندگیهای کلک دبیربرانگیخته موج از آن آبگیر.نظامی .
-
گردون همت
لغتنامه دهخدا
گردون همت . [ گ َ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از بلندهمت است . (آنندراج ) : موج ممکن نیست بی دریا شود صورت پذیرهاله ٔ آغوش گردون همتان بی ماه نیست .صائب (از آنندراج ).