کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موجب شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی موجب
لغتنامه دهخدا
بی موجب . [ م َ / مُو ج ِ ] (ص مرکب )(از: بی + موجب عربی ) بی سبب . بیوجه . (آنندراج ). بدون سبب . بدون دلیل . (ناظم الاطباء). رجوع به موجب شود.
-
جستوجو در متن
-
تاج شدن
لغتنامه دهخدا
تاج شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افسر شدن . همچون تاج بر سر قرار گرفتن . مجازاً موجب زیب و زینت شدن . موجب مباهات و افتخار گردیدن : کی شود عز و شرف بر سر تو افسر و تاج تا تو مر علم و ادب را نکنی زین و رکیب .ناصرخسرو.
-
باد راندن
لغتنامه دهخدا
باد راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) موجب اخراج ریح شدن .
-
دل بهم زدن
لغتنامه دهخدا
دل بهم زدن . [ دِ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه متعدی دل به هم خوردن . حال تهوع در کسی ایجاد کردن . موجب دل آشوبی شدن . || موجب انقلاب خاطر کسی شدن . حالت اشمئزاز و نفرت در او ایجاد کردن .
-
تقدیر رفتن
لغتنامه دهخدا
تقدیر رفتن . [ ت َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) مقدر شدن . نافذ شدن فرمان خدا. جاری شدن قضاء الهی . فرمان و مشیت خدا بر چیزی : شتربه گفت موجب نومیدی چیست ؟ گفت : آنچه در سابق تقدیر رفته است . (کلیله و دمنه ).
-
بدخوابی
لغتنامه دهخدا
بدخوابی . [ ب َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) بدخواب شدن . مقابل خوشخوابی : غذای بیش از حد ضرورت موجب بدخوابیست . (یادداشت مؤلف ).
-
خنگ کردن
لغتنامه دهخدا
خنگ کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خر کردن . گیج کردن . بلید کردن . موجب کندذهنی شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خون براه انداختن
لغتنامه دهخدا
خون براه انداختن . [ ب ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) موجب کشتار شدن . کشتار کردن . || آشوب و فتنه و نزاع سخت بپا کردن .
-
خجالت آوردن
لغتنامه دهخدا
خجالت آوردن . [ خ َ / خ ِ ل َ وَ دَ ] (مص مرکب ) موجب خجالت شدن . باعث خجالت شدن . جلب خجالت کردن . ایجاد خجالت کردن : سیم دغل خجالت و بدنامی آوردخیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم .سعدی (طیبات ).
-
خجالت دادن
لغتنامه دهخدا
خجالت دادن . [ خ َ / خ ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) موجب خجالت فراهم آوردن . کسی را شرمسار کردن . موجب شرمساری کسی شدن . شرمسار کردن . شرمگین کردن . چون : معلم در حضور شاگردان شاگرد تنبل را خجالت داد. و یا: پاسبان با نشان دادن مال دزدی شده دزد را خجالت داد.
-
مرعف
لغتنامه دهخدا
مرعف . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارعاف . رجوع به ارعاف شود. رعاف آور. (یادداشت مرحوم دهخدا). که موجب خون دماغ شدن گردد.
-
خون برخاستن
لغتنامه دهخدا
خون برخاستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بوی خون آمدن از گفتاری یا کرداری . گفتار یا کرداری موجب خونریزی شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
توتیا شدن
لغتنامه دهخدا
توتیا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بسیار سوده و باریک شدن . (آنندراج ) : از بصیرت نیست مردم را نیاوردن به چشم من که در اندک زمانی توتیا خواهم شدن . صائب (از آنندراج ).از بی قراری دل دیوانه خوی من زنجیر توتیا شد و، زندان بگرد رفت . صائب (ایضاً...
-
تشابه
لغتنامه دهخدا
تشابه . [ت َ ب ُ ه ْ ] (ع مص ) بهم مانیدن . (زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة). بیکدیگر مانند شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). مانند شدن یقال تشابها یعنی به همدیگر مانند شدند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهمدیگر مانند شدن . (آنندراج ) (از متن ا...