کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موجبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موجبه
لغتنامه دهخدا
موجبه . [ ج ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، ص ، اِ) موجبة. رجوع به موجبة شود. || (اصطلاح موسیقی ) دو یا سه نغمه است که به ترصیع صور مختلف پیدا می کنند. به عبارت دیگر، آهنگ اصلی در یک قطعه ٔ موسیقی را موجبه (مونیف ) گویند.
-
واژههای مشابه
-
موجبة
لغتنامه دهخدا
موجبة. [ ج ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) موجبه . مؤنث موجب . ج ، موجبات . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موجب شود. || بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث موجب . گناه یا ثواب بزرگ که ایجاب دوزخ و بهشت کند. (از یادداش...
-
حملی موجبه
لغتنامه دهخدا
حملی موجبه . [ ح َ لی ِ ج ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در قضیه ٔ حملی چون هر یک از محکوم علیه و محکوم به مفردی اند یا در قوت مفردی ربط میان ایشان بحمل محکوم به بر محکوم علیه بود. چنانکه گویند: زید بصیر است . و این قضیه را حملی موجبه خوانند. ...
-
جستوجو در متن
-
محصورات
لغتنامه دهخدا
محصورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محصورة.- محصورات اربعه ؛ موجبه ٔ کلیه ، سالبه ٔ کلیه ، موجبه ٔ جزئیه و سالبه ٔجزئیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به موجبه ... شود.
-
اثباتی
لغتنامه دهخدا
اثباتی . [ اِ ] (ص نسبی ) ایجابی . موجبه . مثبته . مقابل سلبی و نفیی .
-
موجبتین
لغتنامه دهخدا
موجبتین . [ ج ِ ب َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ موجبة، یعنی بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد. || آن دعایی پس از هر نماز که در آن از خداوند عالم مسألت بهشت کنند و پناه برند از آتش دوزخ . (ناظم الاطباء). رجوع به موجبة شود.
-
مسورة
لغتنامه دهخدا
مسورة. [ م ُ س َوْ وَ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره . محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح منطق ) قضیه ٔ مسورة یا قضیه ٔ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است : موجبه ٔ کلیه ، موجبه ٔ جزئیه ...
-
وجودیه ٔ لاضروریة
لغتنامه دهخدا
وجودیه ٔ لاضروریة. [ وُ دی ی َ ی ِ ض َ ری ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطقی ) (قضیه ٔ...) مطلقه ٔ عامه را نامند با قید لاضرورة به حسب ذات مانند کل انسان متنفس بالاطلاق العام لابالضرورة و آن مرکب باشد از مطلقه ٔ عامه و ممکنه ٔ عامه . (...
-
موجبات
لغتنامه دهخدا
موجبات . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ موجبة. اسباب . (ناظم الاطباء). علل . علتها. سببها. عوامل . بواعث . باعثها: دولت باید موجبات آسایش ملت را فراهم کند.
-
مرکبه
لغتنامه دهخدا
مرکبه . [ م ُ رَک ْ ک َ ب َ ] (از عربی ص ، اِ) رجوع به مرکب و مرکبة و مرکبات شود.- اعضای مرکبه ؛ اعضای آلیه . رجوع به «اعضاء» و «آلیه » شود.- حمی مرکبة ؛ تبی که سبب آن دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر).- قضیه ٔ مرکبه ؛ عبارت از قضیه ٔ موجبه ای اس...
-
چهارشکل
لغتنامه دهخدا
چهارشکل . [ چ َ / چ ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) چهار صورت . || در اصطلاح منطق اشکال چهارگانه یا اشکال اربعه ٔ منطق . آن عبارت است از: شکل اول : حد وسط در صغری محمول و در کبری موضوع است و شرط انتاج آن «مغکب » یعنی باید صغری موجبه و کبری کلی باشد. شکل دوم...
-
کلیه
لغتنامه دهخدا
کلیه . [ ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) کلیة. مؤنث کلی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیة و کلی شود.- سالبه ٔ کلیه . رجوع به قضیه شود.- قضیه ٔ کلیه . رجوع به قضیه و قضیه ٔ کلیه شود.- موجبه ٔ کلیه . رجوع به قضیه شود.
-
مغکب
لغتنامه دهخدا
مغکب . [م ُ ک ُ ] (اِ) در منطق رمز است از «موجبه ٔ صغری و کلیت کبری ». (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مغکب اول خین کب ثانی و مغکاین سوم در چهارم مین کغ یا خین کاین شرط دان .رجوع به حاشیه ٔ ملا عبداﷲ شود.