کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موجبات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موجبات
لغتنامه دهخدا
موجبات . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ موجبة. اسباب . (ناظم الاطباء). علل . علتها. سببها. عوامل . بواعث . باعثها: دولت باید موجبات آسایش ملت را فراهم کند.
-
جستوجو در متن
-
صدای لرزان
لغتنامه دهخدا
صدای لرزان . [ ص َ / ص ِ ی ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صدای مرتعش . آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون می آید، از ترس یا حزن یا موجبات دیگر.
-
چاره آراستن
لغتنامه دهخدا
چاره آراستن . [ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) تدبیر کردن . موجبات انجام کاری را فراهم نمودن : به گنج و درم چاره آراستم کنون آن چنان شد که من خواستم . فردوسی .بر این گونه از جای برخاستندهمه شب همی چاره آراستند.فردوسی .
-
توقی کردن
لغتنامه دهخدا
توقی کردن . [ ت َ وَق ْ قی ک َ دَ ] (مص مرکب ) حذر کردن . پرهیز کردن . اجتناب کردن : بر این موجبات بر مداومت اقداح توفر می نمود و از قداح مدام توقی نمی کرد.(جهانگشای جوینی ). رجوع به توقی و توقی جستن شود.
-
ناندار
لغتنامه دهخدا
ناندار. (نف مرکب ) دارنده ٔ نان . متمول . که اسباب معیشتش ساخته و فراهم است .که موجبات معاشش مهیاست . که تنگ روزی و تهیدست و محتاج نیست . || (اِ مرکب ) (از: نان + دار، درخت ) به معنی شجرةالخبز. رجوع به نان (درخت ...) شود.
-
غوایة
لغتنامه دهخدا
غوایة. [ غ َ ی َ ] (ع مص ) بیراه شدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). بیراه شدن و نومید شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گمراه شدن . (ترجمان علامه ٔجرجانی تهذیب عادل ). گمراهی . (غیاث اللغات ). بمعنی غَی ّ. (منتهی الارب ). بیراهی . || (اصطلاح تصوف ) حالتی است ک...
-
موجبة
لغتنامه دهخدا
موجبة. [ ج ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) موجبه . مؤنث موجب . ج ، موجبات . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موجب شود. || بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث موجب . گناه یا ثواب بزرگ که ایجاب دوزخ و بهشت کند. (از یادداش...
-
مسار
لغتنامه دهخدا
مسار. [ م َ سارر ] (ع اِ) ج ِ مَسَرّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شادیها. مسرتها : این قصه به سمع اعلای شاه أسمعه اﷲ المسار از بهر آن گذرانیدم تا... (سندبادنامه ص 202). از حضرت چنگیزخان یرلیغی رسید مضمون آن موجبات مسار وابتهاج بود. (جهانگشای جوی...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن محمد معروف به ابن رداد قرشی صوفی تمیمی زبیدی شافعی مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین . او راست : موجبات الرحمة و عزائم المغفره . و تلخیص القواعد الوفیة فی اصل حکمة خرقةالصوفیة. وفات او821 هَ . ق . بوده است .
-
افتکاک
لغتنامه دهخدا
افتکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از گرو بیرون آوردن گروی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرو بازستدن . (تاج المصادر بیهقی ). خلاص کردن . جدا شدن . فک . بازگشادن . (یادداشت بخط مؤلف ). || در فقه عبارتست از منحل ساختن عقد رهن با یکی از موجبات...
-
نگاه داری کردن
لغتنامه دهخدا
نگاه داری کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محافظت کردن . حراست کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || پرورش دادن . (ناظم الاطباء). مواظبت کردن . توجه دقیق به کار بردن . (فرهنگ فارسی معین ). از چیزی یا کسی مواظبت و نگه داری کردن . دلسوزانه مراقبت کردن . موجبا...
-
طغتکین
لغتنامه دهخدا
طغتکین . [ طُ ت َ ] (اِخ ) (الامیر...) در اخبار الدولة السلجوقیه آورده : الب ارسلان در اوایل ربیعالاول سال 453 هَ . ق . از ری به قصد غزای روم حرکت کرد... چون با لشکریان به مرند رسید در آنجا چند روزی اقامت گزید، امیر طغتکین نامی که در طریق روم با جماع...
-
شغل
لغتنامه دهخدا
شغل . [ ش ُ / ش َ / ش َ غ َ / ش ُ غ ُ ] (ع اِ) کار. (ناظم الاطباء). کار و بی فرصتی . (غیاث اللغات ). کار. ج ، اشغال . (مهذب الاسماء). ضد فراغ . ج ، اشغال ، شغول . (از اقرب الموارد). و رجوع به شُغْل در همه ٔ معانی شود.- شغل القرآن ؛ عمل به موجبات قرآ...
-
فورد
لغتنامه دهخدا
فورد. [ فُرْ ] (اِخ ) جان . درام نویس انگلیسی . وی در سال 1586 م . در ایلسینگتن متولد شد. درام های او - چه در زمان وی و چه در قرون بعد - شهرت بسیاریافت . همکاری او با نویسنده ٔ معروف توماس دکر یکی از موجبات شناخته شدن درامهایش گردیده . از کتابهای معر...