کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موت موت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذآف
لغتنامه دهخدا
ذآف .[ ذُ ] (ع اِ) ذأف . سرعت موت . || موت ذُآف ؛ موت شتاب و زود کشنده . || زهر هلاهل .
-
ذؤاف
لغتنامه دهخدا
ذؤاف . [ ذُ آ ] (ع اِ) سرعت موت . || موت شتاب و زودکشنده . مرگ ناگهان . || زهر هلاهل و در جای کشنده .
-
موتان
لغتنامه دهخدا
موتان . [ م َ وَ ] (ع مص ) موت . (ناظم الاطباء). رجوع به موت شود.
-
میت
لغتنامه دهخدا
میت . [ م َ ] (ع مص ) مردن . موت . فوت . درگذشتن . و رجوع به موت شود.
-
ذاعط
لغتنامه دهخدا
ذاعط. [ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذعط. موت ذاعِط؛ مرگ شتاب . موت ذعوط.
-
موات
لغتنامه دهخدا
موات . [ م َ ] (ع مص ) موت . (ناظم الاطباء). بمردن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به موت شود.
-
ذعوط
لغتنامه دهخدا
ذعوط. [ ذَع ْ وَ ] (ع ص ) (شاید معرب از زود فارسی چنانکه ذَوَط) مرگ شتاب . موت ذَعْوَط، موت ذاعط؛ مرگ ناگهان .
-
موات
لغتنامه دهخدا
موات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) بمردن . (المصادر زوزنی ). موت . (ناظم الاطباء). مرگ . (منتهی الارب ) (غیاث ). رجوع به موت شود.
-
شتاب کش
لغتنامه دهخدا
شتاب کش . [ ش ِ ک ُ ] (نف مرکب ) شتاب کشنده . کشنده ٔ بشتاب : موت مَزعِف ؛ موت شتاب کش . قَعص ؛ مرگ شتاب کش . هِمَیغ؛ مرگ شتاب کش . (منتهی الارب ).
-
مذعف
لغتنامه دهخدا
مذعف .[ م ُ ع ِ ] (ع ص ) موت مذعف ؛ مرگ زودکش . (منتهی الارب ).ذعاف . مرگ سریع. (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة). ذعف . (متن اللغة). موت مهلک سریع. (از اقرب الموارد).
-
مزعف
لغتنامه دهخدا
مزعف . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) موت ٌ مزعف ؛ موت شتابکش . مرگ شتابکش . || سیف مزعف ؛ شمشیری که زنده نگذارد ضریبه ٔ خود را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ذعفان
لغتنامه دهخدا
ذعفان . [ ذَ ع َ ] (ع اِ) مرگ . موت .
-
مات
لغتنامه دهخدا
مات . (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از فعل ماضی عربی از مصدر موت ) مردن . رجوع به موت شود.- مات و فات . رجوع به این ترکیب در جای خود شود.
-
ذباح
لغتنامه دهخدا
ذباح . [ ذُ / ذِ / ذُب ْ با ] (ع اِ) گیاهی است زهردار. || آزاری است در حلق . درد گلو. ذبحة، و آن بیماریی است صعب در گلو و حلق . درد گلو یا خون است که خناق پیدا کند پس میکشد، یا ریشی است که در حلق برآید و در مثل است : رب ّ مطعمة تکون ذباحاً. || شکاف س...
-
ذأف
لغتنامه دهخدا
ذأف . [ ذَءْ] (ع مص ) زود مردن . سرعت موت . || مردن .