کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موبد ایرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موبد ایرانی
لغتنامه دهخدا
موبد ایرانی . [ ب َ دِ ] (اِخ ) از گویندگان فارسی زبان بودو در هندوستان به سیاحت پرداخت . بیت زیر از اوست :از دیر و کعبه حاجت من گر روا شدی چندین چرا مشقت هر کیش بردمی .(از قاموس الاعلام ترکی ) (ازفرهنگ سخنوران ).
-
واژههای مشابه
-
مؤبد
لغتنامه دهخدا
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] (ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی . (ناظم الاطباء). به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. (از غیاث ). ابدی . جاوید. جاودان . جاویدان . جاودانه . همیشه . لایزال . (یادداشت مؤلف ) : باش همیشه ندیم بخت مساعدباش همیشه قرین ...
-
شه موبد
لغتنامه دهخدا
شه موبد. [ ش َه ْ ب َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ شه موبد یا شاه موبد) قلعه ای در شیراز قدیم : و اندر وی [ در شیراز ] یکی قهندز است قدیم سخت استوار و آنرا قلعه ٔ شه موبد خوانند. (حدود العالم ).
-
شه موبد
لغتنامه دهخدا
شه موبد. [ ش َه ْب َ ] (اِخ ) شاه موبد. پادشاه افسانه یی ایران و یکی از اشخاص منظومه ٔ ویس و رامین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
موبد کشمیری
لغتنامه دهخدا
موبد کشمیری . [ ب َ دِ ک َ ] (اِخ ) از گویندگان قرن دوازدهم هجری کشمیر بود و به سال 1172 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از فرهنگ سخنوران ).
-
موبدان موبد
لغتنامه دهخدا
موبدان موبد. [ ب َ ب َ] (اِ مرکب ) موبد موبدان . رئیس موبدان . دارنده ٔ عالیترین مقام روحانی در دین زرتشتی . (از یادداشت مؤلف ). قاضی القضاة مجوس . (مفاتیح ). یعقوبی فهرست صاحبان مناصب را در عهد یزدگرد اول (نیمه ٔ اول قرن پنجم میلادی ) چنین آورده اس...
-
اماد موبد
لغتنامه دهخدا
اماد موبد. [ اَ دِ ب َ ] (اِخ ) نام موبدی از زرتشتیان معاصر اسحاق بن الندیم صاحب الفهرست . رجوع به الفهرست چ قاهره ص 20 و سبک شناسی ج 1 ص 77 (حاشیه ) شود.
-
جستوجو در متن
-
دغدو
لغتنامه دهخدا
دغدو. [ دُ ] (اِخ ) نام مادر زردشت است و او از نسل فریدون بود. (برهان ). نام مادر زرتشت ، گویند که نسبش به فریدون فرخ می پیوسته . (آنندراج ). زن پورشسب و مادر زردشت پیامبر ایرانی . دغدویه : روایت کند موبد روزگارکه بگرفت دغدو به زرتشت بار. زراتشت بهرا...
-
دهقان نژاد
لغتنامه دهخدا
دهقان نژاد. [ دِ ن ِ ] (ص مرکب ) از تخمه و تبار دهقان . ایرانی خداوند آب و ملک . ایرانی نژاد. که نژادی اصیل و نجیب دارد. که از نژاد پاک آریایی است . (از یادداشت مؤلف ) : ز موبد بدین گونه داریم یادهم از گفت آن پیر دهقان نژاد. فردوسی .کشاورز با مرد ده...
-
مغ
لغتنامه دهخدا
مغ. [ م ُ / م َ ] (ص ، اِ) گبر آتش پرست باشد از ملت ابراهیم . (لغت فرس چ اقبال ص 224). آتش پرست را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). آتش پرست و مغان جمع آن . (فرهنگ رشیدی ). طایفه ای از پارسیان را که پیرو زردشت اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). مجوسی . (...
-
پسند
لغتنامه دهخدا
پسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرخم ) مخفف پسندیده . مقبول . پذیرفته . قبول کرده . (برهان قاطع). خوش آمد. مطبوع . مرضی ّ. خوش آیند : پسند بزرگان فرّخ نژادندارد جهان چون تو شاهی بیاد. فردوسی .پسند من آن است کو را پسند. ؟ || ستوده . ممدوح . || نغز. خوب . نیک ...
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِخ ) نواحیی را که ما امروز همدان و کرمانشاه و دینور و نهاوند و پیشکوه گوییم در قدیم کشور ماه می نامیدند و در ویس و رامین این لفظ استعمال شده است . این باقی مانده ٔ «ماد» و «مای » قدیم است که مرکزمملکت مادی باشد. عرب بعد از فتح این قسمت از ایر...
-
دهقان
لغتنامه دهخدا
دهقان . [ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) معرب و مأخوذ از دهگان فارسی (ده + گان ، پسوند نسبت ) منسوب به ده ، و آن در قدیم به ایرانی اصیل صاحب ملک و زمین اعم از ده نشین و شهرنشین اطلاق می شده است . تخته قاپو. مردم حضری . مقابل تازی و بری که بادیه نشین باشد. مقا...