کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موالي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م َ ] (اِخ ) اصفهانی میرزا ابوالحسن ، از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. وی به گجرات سفر کرد و در حیدرآباد در خدمت نواب نظام الملک آصف جاه به جاه و مقام رسید. موالی از حیدرآباد به دهی و از آنجا به لکهنو عزیمت کرد و در آنجا در هفتادسالگی درگذ...
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م َ ] (اِخ ) ترکمان و از معاصران صادقی کتابدار است . وی نویسد: چون جاه طلب بوداز خدمت پست به ملازمت بلند پایه رسید و طرف اعتماد سلطان حمزه میرزا گشت . شعر را ترکانه می گفت و اشعار فارسی و ترکی از وی باقی است . (از مجمعالخواص ص 130).و رجوع ب...
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م َ ] (اِخ ) خراسان خان از شاعران قرن دهم و اصلش از لار است و سیاحت بسیاری کرده . بیت زیراز اوست :دگر ای دل منه از کوی آن دلبر قدم بیرون که باشد کشتنی صیدی که آید از حرم بیرون .(از قاموس الاعلام ترکی ) (از فرهنگ سخنوران ).
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م َ ] (اِخ ) کشمیری ، مرتضی قلیخان ، از شعرای قرن دوازدهم و از ستایشگران پادشاهان تیموری هند بود. بیت زیر مقطع یکی از اشعار اوست :تا موالی شد مرید علوی صاحب سخن نغمه اش رشک نوای عندلیب آمل است .(از قاموس الاعلام ترکی ) (از فرهنگ سخنوران ).
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مولی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به مولی شود. || اقربا و نزدیکان مانند پسرعمو و جز آن . (یادداشت مؤلف ) : و انی خفت الموالی من ورائی و کانت امرأتی عاقراً فهب لی من لدنک ولیا. (قرآن 5/19). || ج ِ مولاة. (متن اللغة)...
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) یار. یاور. دستگیر. ج ، موالون . (ناظم الاطباء) : چو چرخ گردان بر تارک معادی گردچو مهر تابان بر طلعت موالی تاب . مسعودسعد.چو خورشید درخشانم ز نور و نار با بهره موالی را همه نورم معادی را همه نارم . سوزنی .عیش تو خوش و ناخوش ...
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [م َ ] (اِخ ) تونی . اصلش از قصبه ٔ تون است . کسب اکثر کمالات کرده . شاعر خوش سلیقه است . در سنه ٔ 1257 هَ . ق . وفات یافته . از اوست :به سویم یک نظر ناکرده دامن برکشید از من نمی دانم چه بد کردم نمی گوید چه دید از من . # #زاهد ز غم زمانه محزو...
-
جستوجو در متن
-
موالون
لغتنامه دهخدا
موالون . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُوالی (در حالت رفعی ). (ناظم الاطباء). رجوع به موالی شود.
-
هانی
لغتنامه دهخدا
هانی . (اِخ ) از موالی عفان و تابعی است . (منتهی الارب ).
-
ابوهانی
لغتنامه دهخدا
ابوهانی . [ اَ ] (اِخ ) اشعث بن عبدالملک الحرّانی . محدث و از موالی است .
-
مولویة
لغتنامه دهخدا
مولویة. [ م َ ل َ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مولویت . همتایی و مشابهت به موالی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گویند: فیه مولویة؛ یعنی مشابهت به موالی دارد. || نیکوکاری . گویند: فیه مولویة. (از ناظم الاطباء).
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از موالی حکم مستنصر فرمانروای اموی در اسپانیا. (الحلل السندسیة ج 2 ص 212).
-
غیلان
لغتنامه دهخدا
غیلان . [ غ َ ] (اِخ ) نام یکی از موالی رسول خدا بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 438 شود.
-
سائبة
لغتنامه دهخدا
سائبة. [ ءِ ب َ ] (اِخ ) صحابیه است و از موالی حضرت رسول . طارق بن عبدالرحمن از او روایت کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).