کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مواقیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مواقیت
لغتنامه دهخدا
مواقیت . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ میقات . (اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به میقات شود.- علم مواقیت ؛ علمی است که بوسیله ٔ آن اوقات و احوال روز و شب و کیفیت دسترسی به این اوقات شناخته می شودو فایده ٔ آن شناختن اوقات عبادات و دست یافتن...
-
جستوجو در متن
-
تقی الدین راصد
لغتنامه دهخدا
تقی الدین راصد. [ت َ قی یُد دی ن ِ ص ِ ] (اِخ ) محمدبن ابی الفتح محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن یوسف بن الامیر منکو برس الاسدی تقی الدین ابوبکر الراصد. در سال 930 هَ . ق . در دمشق متولد شد و در 993 درگذشت . او راست : بغیة الطلاب من علم الحساب . بهجة الف...
-
تنجیم
لغتنامه دهخدا
تنجیم . [ ت َ ] (ع مص ) به بارها دادن مال و آنچه بدین ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پاره پاره گذاردن وام را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره پاره گذاردن وام و دیه را. (از اقرب الموارد). || به نجوم حکم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ...
-
وراء
لغتنامه دهخدا
وراء. [ وَ ءَ / ءُ / ءِ ] (ع اِ) مبنی و مثلثةالاَّخر، جلو. پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قدام . (از ناظم الاطباء) || سپس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پس . (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ).از اضداد است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مصغر آ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسن بن رافع الکواشی الموصلی المفسر الفقیه الشافعی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بامام موفق الدین . صاحب طبقات از ذهبی آرد که :احمد در عربیت و قراآت و تفسیر بارع بود و شاگردی پدر خویش و سخاوی کرده بود. و در زهد و صلاح ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن علی بونی قرشی . مکنی به ابوالعباس وملقب به تقی الدین و شرف الدین ؛ شیخ طریقت از مردم بونه شهری بافریقیه . وفات 622 هَ . ق . و بقولی 630 هَ . ق . او راست : کتاب اسرار الحروف و الکمات . کتاب فصول شمس المعارف الکبری فی خواص و ...
-
حسدای
لغتنامه دهخدا
حسدای . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اسحاق . یکی از مشاهیر علمای یهود اندلس در دوره ٔ ملوک امویست . وی طبیب الناصرلدین اﷲ حکم بن عبدالرحمان خلیفه ٔ اموی بود. و بواسطه ٔ قدر و اعتباری که نزد حَکَم خلیفه داشت عده ٔ بسیاری کتب عبری از بغداد جلب کرد و با آن کتب دی...
-
میقات
لغتنامه دهخدا
میقات . (ع اِ) به معنی وقت و هنگام کار است . (از غیاث ). هنگام کار. (منتهی الارب ، ماده ٔ وق ت ) (یادداشت مؤلف ). هنگام . (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). در اصل لغت به معنی وقت محدود است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : گفت یا قوم شنبه میقات موسی بود و ت...
-
هیأت
لغتنامه دهخدا
هیأت . [ هََ ءَ ] (ع اِ) سان . (دهار). صورت .(السامی ) (غیاث اللغات ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). شکل . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (غیاث اللغات ) (مفاتیح ). حالت هر چیز. (کشاف اصطلاحات الفنون ). حال چیزی و چگونگی آن و شکل و صورت آن و در کلیات آمده است که ...
-
منجم
لغتنامه دهخدا
منجم . [ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ستاره شناس . (دهار). ستاره شناس و وقت شناس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ستاره شناس . دانای علم نجوم . کسی که تقویم می نویسد و آن راترتیب می دهد. (از ناظم الاطباء). آنکه مواقیت و سیر ستارگان را اندازه گیرد برای دانستن ...
-
اسلوب الحکیم
لغتنامه دهخدا
اسلوب الحکیم . [ اُ بُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) هو عبارة عن ذکر الاهم تعریفاً للمتکلم علی ترکه الاهم کما قال الخضر صلی اﷲعلیه وسلم حین سلم علیه موسی انکاراً لسلامه لأن ّ السلام لم یکن معهوداً فی تلک الارض انی بارضک السلام و قال موسی صلی اﷲ علیه وسلم فی...
-
حروف
لغتنامه دهخدا
حروف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرْف . حروف متداول خط کنونی فارسی ، سی وپنج یا سی وهفت است . رجوع به حرف و سبک شناسی ج 1 صص 188-196 شود : وآن حرفهای خطکتاب اوگوئی حروف دفتر قسطا شد. دقیقی .گشتن حال و سخن گفتن بآواز حروف زبر و زیر همه جمله بزیر قمر است . ن...
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و تجنیسی انیس و بدیعالتأسیس است و از گفته های اوست : من اصلح فاسده ارغم حاسده . من اطاع غض...
-
حج
لغتنامه دهخدا
حج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). قصد کردن . (ترجمان القرآن ). || تردد. آمدوشد کردن با کسی . بسیار آمدورفت کر...