کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مواسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مواسم
لغتنامه دهخدا
مواسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ موسم . (ناظم الاطباء). ج ِ موسم به معنی فصل و وقت و هنگام . (از یادداشت مؤلف ) : انواع تمتع و برخورداری از مواسم جوانی و ثمرات ملک و دولت ارزانی دارد. (کلیله و دمنه ). و رجوع به موسم شود. || ج ِ موسم به معنی هنگام فراه...
-
جستوجو در متن
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن محفوظ. لقب او جمال الدین و از مردم بغداد است از منجمین عصر مقتدر باﷲ خلیفه ٔ عباسی . او راست : رساله ای در اسطرلاب و زیج الاستاد در مجلدی کبیر که از چند زیج گرد کرده و در آن ذکر تواریخ و مواسم و حتی خلفا را آور...
-
میسم
لغتنامه دهخدا
میسم . [ س َ ] (ع اِ) داغ آهن . (ناظم الاطباء). آهن داغ . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس م ). داغ . || مکواة. آلت داغ . آهن که بدان داغ کنند. آنچه بدان داغ کنند. (یادداشت مؤلف ). آنچه بدان اسب و جز آن را داغ کنند. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد) (از مت...
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد باعلوی بیتی سقافی (1110 - 1182 هَ . ق .) شاعر و دانشمند پرمایه یی در ادبیات و اخبار بود و از اهل مدینه بشمارمیرفت و به روم و یمن سفر کرد و سه بار به صنعاء رفت و دبیری و وزیری «شریف » را بعهده گرفت و سرانجام در مدینه ...
-
موسم
لغتنامه دهخدا
موسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) هنگام هرچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گه . گاه . هنگام . وقت . (یادداشت مؤلف ). هنگام چیزی (و به فتح سین غلط است ). (غیاث ) (آنندراج ): چون درحد کهولت و موسم عقل و تجربت رسند... صحیفه ٔ دل را پر فواید بینند. (کلیله ...
-
ثمرات
لغتنامه دهخدا
ثمرات . [ ث َ م َ ] (ع اِ) ج ِ ثمرة. درختها. ثمره ها. میوه ها. بارها : کشتی حسنات وثمراتش بدرودی . منوچهری .چون نقاب خاک از چهره بگشاد [ دانه ] ...لاشک آنرا بپرورانند و از ثمرات آن منفعت گیرند. (کلیله و دمنه ). || فوائد، نتائج : و فوائد و ثمرات آن او...
-
تمتع
لغتنامه دهخدا
تمتع. [ت َ م َت ْ ت ُ ] (ع مص ) برخورداری گرفتن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برخورداری یافتن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منفعت گرفتن . (غیاث اللغات ). نفع بردن از چیزی به...
-
خانه خواه
لغتنامه دهخدا
خانه خواه . [ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (نف مرکب )دوستی که بی کلفت در خانه ٔ شخص آمد و شد کند. (ناظم الاطباء). محرم . صمیمی . گستاخ . خودمانی : از کسانی که بباغ آمد و رفتی دارندخانه خواهی که مرا هست همین صیاد است . سلیم (از آنندراج ). || آنکه در فصول و مو...
-
استشهاد
لغتنامه دهخدا
استشهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گواهی خواستن . (غیاث ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حاضر آمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بگواهی خواندن . گواهی طلبیدن . بشهادت طلبیدن . (تاریخ بیهقی ). || گواه کردن . (تاج المصادربیهقی ). گواه...
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن مریم . عیسی ̍ پیغامبر علیه السلام ، ملقب به روح اﷲ. از پیامبران بزرگ است . کلمه ٔ عیسی لغت عبرانی یا سریانی است و اسم وی مسیح است .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ). اسمی است عبرانی یا سریانی ، و گویند مقلوب از یسوع است که آن ن...
-
ارزانی
لغتنامه دهخدا
ارزانی . [ اَ ](ص نسبی ) (در پهلوی : ارژانیک ) منسوب به ارزان . ارزنده . (رشیدی ) : گه ِ رفتن صفاهان داد آنراکه ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین ).به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی . انوری . || درخور. لایق . (بهار عجم ). سزاوا...