کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مواخات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مواخات
لغتنامه دهخدا
مواخات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) مؤاخات . مؤاخاة. برادری کردن و برادر گرفتن کسی را. (غیاث ) (آنندراج ). برادری و برادری گرفتگی و اخوت . (ناظم الاطباء). اخاء. اخاوت . وخاء. محالفه . برادر شدن . برادری . برادر گرفتن کسی را. صیغه ٔ برادری با کسی خواندن...
-
واژههای مشابه
-
مؤاخات
لغتنامه دهخدا
مؤاخات . [ م ُ آ ] (ع مص ، اِمص ) مواخات .با هم برادری داشتن . (غیاث ). رجوع به مواخات شود.
-
جستوجو در متن
-
وخاء
لغتنامه دهخدا
وخاء. [ وِ ] (ع مص ) اخاء. برادری کردن . اخوت . مواخات . مواخاة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
اخاوة
لغتنامه دهخدا
اخاوة. [ اِ وَ ] (ع مص ) برادری . اِخاء. اخوت . وِخاء. مؤاخات . برادر شدن . || دوست شدن .
-
ابومرثد
لغتنامه دهخدا
ابومرثد. [ اَ م َ ث َ ] (اِخ ) غنوی . صحابی است .و رسول صلی اﷲ علیه و آله او را با عبادةبن صامت مؤاخات داد و او در خلافت ابوبکر به 66 سالگی درگذشت .
-
مجاملة
لغتنامه دهخدا
مجاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) با کسی نیکویی نمودن . (المصادر زوزنی ). نیکویی کردن . (آنندراج ). ورجوع به مجاملت شود. || به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص با حسن معاشرت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مؤاخاة
لغتنامه دهخدا
مؤاخاة. [ م ُ آ ] (ع مص ) برادر یا دوست گردیدن کسی را.(از اقرب الموارد). برادر گرفتن کسی را و دوست شدن .(ناظم الاطباء). برادر و دوست شدن . (منتهی الارب ). باکسی برادری گرفتن . (المصادر زوزنی ). با کسی برادری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مو...
-
برادری
لغتنامه دهخدا
برادری . [ ب َ دَ ] (حامص ) برادر بودن . اخوت . اخاء. اخاوت . (یادداشت بخط مؤلف ). مؤاخات و نسبت اخوت و خویشی . (منتهی الارب ) : آئین برادری وشرط یاری آن نیست که عیب من هنر پنداری . سعدی .|| مساوات . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مخالصت
لغتنامه دهخدا
مخالصت . [ م ُ ل َ ص َ ] (ع اِمص ) دوستی خالص و بی ریا و راستی و صداقت و اخلاص . (ناظم الاطباء): میمنه و میسره و قلب و جناح ِ آن را به حقوق صحبت و ممالحت و سوابق اتحاد و مخالصت بیاراسته .(کلیله و دمنه چ مینوی ص 33). کیفیت موالات و افتتاح مؤاخات ایشا...
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ ِل ل ] (ع اِمص ) مصادقت . مواخات . دوستی . (از منتهی الارب ). منه : انه الکریم الخل . || (ص ) فقیر. محتاج . درویش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِ) دوست . در این صورت همیشه با لفظ ود مرادف می باشد. خُل ّ. (منتهی الا...
-
ابودجانة
لغتنامه دهخدا
ابودجانة. [ اَ دُ ن َ ] (اِخ ) سماک بن خرشة یا سماک بن اوس بن خرشةبن لوذان بن عبدودّبن ثعلبه ٔ انصاری ساعدی خزرجی ، ملقب به ذوالمشهرة یکی از صحابه ٔ رسول صلی اﷲعلیه وآله . وی در غزوه ٔ بدر و هم احد در رکاب رسول صلی اﷲعلیه وآله وسلم بود و به روز احد پ...
-
دعوت کردن
لغتنامه دهخدا
دعوت کردن . [ دَع ْوَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواندن کسی را. خواستن . (یادداشت مرحوم دهخدا). خواندن و طلب کردن . || به میهمانی و ضیافت و جز آن خواستن کسی را. (ناظم الاطباء). خواهش آمدن کسی کردن به مهمانی یا محفلی و جزآن . به مهمانی خواندن . به جایی خواند...
-
کاکائیه
لغتنامه دهخدا
کاکائیه . [ ئی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای است معروف در شمال عراق ایشان خود را مسلمان میدانند لیکن آداب و رسوم شان با دیگر مسلمانان تفاوتهایی دارد. لفظ کاکائیه کردی است و از کاکا که بمعنی برادر است گرفته شده است و وجه تسمیه آن بنا بر افسانه یی که عباس ع...