کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهیج
لغتنامه دهخدا
مهیج . [ م ُ ] (ع ص ) برانگیزنده . مُهَیِّج . || غبار برانگیزنده . (غیاث ).
-
مهیج
لغتنامه دهخدا
مهیج . [م ُ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) به هیجان آورنده . انگیزاننده .برانگیزنده . برانگیزاننده . آغالنده برآغالاننده . مُهیج . || غبار برانگیزنده . (غیاث ). مُهیج .
-
جستوجو در متن
-
دردانگیز
لغتنامه دهخدا
دردانگیز. [ دَ اَ ] (نف مرکب ) دردانگیزنده . انگیزنده ٔ درد. || مهیج رحم و شفقت . رحم انگیز. (ناظم الاطباء).
-
شاغب
لغتنامه دهخدا
شاغب . [ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از شغب . شرانگیز. فتنه انگیز. مهیج شر. رجوع به شغب شود.
-
انگیزاننده
لغتنامه دهخدا
انگیزاننده . [ اَ ن َ دَ / دِ ] (نف ) مهیج . (یادداشت مؤلف ). محرک . محرض .
-
باهی
لغتنامه دهخدا
باهی . (ص نسبی ) منسوب به باه . شهوت انگیز. (ناظم الاطباء). که قوت باه زیاد کند. قوت دهنده به باه . (یادداشت مؤلف ). مهیج باه .
-
خلیطه ٔ طوفان
لغتنامه دهخدا
خلیطه ٔ طوفان . [ خ َ طَ / طِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اغتشاش کننده . مهیج اغتشاش . شرور. || کسی که تهمت میزند. (ناظم الاطباء).
-
خلیعالعذاری
لغتنامه دهخدا
خلیعالعذاری . [خ َ عُل ع ِ ] (حامص مرکب ) حالت خلیعالعذار : و طبع بهیمی را که داعیه ٔ بی خویشتنی و مهیج خلیعالعذاری است از خود دور می گرداند. (سندبادنامه ص 54).
-
سلجم
لغتنامه دهخدا
سلجم . [ س َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شلغم . (از غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). شلغم . و آن مهیج باه مدر بول مقوی باصره نفاخ و دلیر هضم و مصلح آن زیره و شیرینی است . و ثلجم و شلجم غلط است .
-
هام
لغتنامه دهخدا
هام . [ م م ] (ع ص ) مهم . شورانگیز. مهیج . (یادداشت مؤلف ): امر هام ؛ کار مهم . || حزن انگیز. اندوهگن . (یادداشت مؤلف ) (از منتهی الارب ).
-
خاطرافروز
لغتنامه دهخدا
خاطرافروز. [ طِ اَ ] (نف مرکب )روشن کننده ٔ خاطر. مهیج . محرک . شادی بخش : کاین معرفتی است خاطر افروز. نظامی .بر خاطر او گذشت یک روزاندیشه ٔ آن دو خاطرافروز.نظامی .
-
کهزل
لغتنامه دهخدا
کهزل . [ ک َ زَ ] (اِ) گیاهی است که در دواها به کار آید و آن مدر و ملین و مسخن و مهیج باه بود. (فرهنگ رشیدی ). رستنی و دارویی باشد که در دواها نیز به کار برند و به عربی جرجیر گویند، ادرار آورد و ملین و مسخن و مقوی باه باشد. (برهان ) (آنندراج ). تره ت...
-
کالاس
لغتنامه دهخدا
کالاس . (اِخ ) ژان .تاجری تولوزی . وی به سال 1698 متولد شد. او باشتباه متهم بقتل فرزندش که مانع مرتد شدن وی بوسیله ٔ پروتسانها بود گردید و به سال 1762 بحکم مجلس ملی با چرخ مخصوص اعدام کشته شد ولی در 1765 بیگناهی او بر اثر خطابه ٔ مؤثر و مهیج ولتر به...
-
تحریک آمیز
لغتنامه دهخدا
تحریک آمیز. [ ت َ ] (ن مف مرکب ) مهیج . که با هیجان و تحریک آمیخته باشد. که موجب برانگیختگی و هیجان باشد. تهییج کننده ، و معمولاً تهییجی که مخالف آرامش و نظم اجتماع باشد: فلان ، نطقی تحریک آمیز کرد. سخنان تحریک آمیز او مرا بر آن کار واداشت .