کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهیا شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مجهز
لغتنامه دهخدا
مجهز. [ م ُ ج َهَْ هََ ] (ع ص ) تجهیزشده . آماده شده . مهیا. || فرستاده شده . (ناظم الاطباء).
-
متآدی
لغتنامه دهخدا
متآدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) یاری داده شده از طرفین . || مهیا و آماده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مصلح
لغتنامه دهخدا
مصلح . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) اصلاح شده و درست گشته . || مهیا. (ناظم الاطباء).
-
مستیسر
لغتنامه دهخدا
مستیسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) آماده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). مهیا شده . (از اقرب الموارد). || آسان شونده . (آنندراج ). سهل شده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیسار شود.
-
خشاده
لغتنامه دهخدا
خشاده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ص )آماده و مهیا شده برای کشت و زرع . (ناظم الاطباء).
-
سفره خانه
لغتنامه دهخدا
سفره خانه . [ س ُ رَ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نهارخانه . محلی که برای دادن پذیرائی و نهار و شام مهیا شده باشد.
-
متأدی
لغتنامه دهخدا
متأدی .[ م ُ ت َ ءَدْ دی ] (ع ص ) مهیا شده و حاضر شده و آماده و مرتب و آراسته . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (ازفرهنگ جانسون ). رسنده . واصل . || اداشده وپرداخته . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (از فرهنگ جانسون ). || رساننده . و رجوع به تأدی شود.
-
متوکز
لغتنامه دهخدا
متوکز. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ] (ع ص ) پر شده . (ناظم الاطباء). || آماده ٔبدی گشته . || حاضر خدمت و مواظب خدمت . (ناظم الاطباء). آماده و مهیا. (از اقرب الموارد). || آن که چشم داشت چیزی دارد. (ناظم الاطباء).
-
متلبب
لغتنامه دهخدا
متلبب . [م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که دامن چیند و میان دربندد. (آنندراج ). کسی که دامن بر می چیند و آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسته شده گرداگرد کمر. (ناظم الاطباء).
-
موهب
لغتنامه دهخدا
موهب . [ هَِ ] (ع ص ) آنکه آماده می کند. || چیزی که دست می دهد و آماده می شود. (ناظم الاطباء). || چیزی همیشه باشنده . (آنندراج ). چیزی که همیشه می باشد. || آماده و مهیا شده . (ناظم الاطباء). آماده و توانا: أصبح فلان موهباً؛ أی معداً قادراً. (از منت...
-
پا در رکاب
لغتنامه دهخدا
پا در رکاب . [ دَرْ رِ ] (ص مرکب ) سوار. || مهیا و مستعد و آماده ٔ سفر. || دَم ِ نزع که ابتدای سفر آخرت است . (برهان ). محتضر. || هر چیز که نزدیک به ضایع شدن باشد عموماًو شرابی که مایل بترشی شده باشد خصوصاً. (برهان ).
-
بالواسه
لغتنامه دهخدا
بالواسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) تار در مقابل پود. (آنندراج ) (برهان قاطع). تارهایی را گویند که بجهت بافتن مهیا ساخته اند و آنرا تانه نیز خوانند.(فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). ریسمانهائی که بطور تار (مقابل پود) مهیا شده باشد. (فرهنگ نظام )...
-
بسیجیده
لغتنامه دهخدا
بسیجیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف ) بسیچیده . سامان و کارسازی کرده شده و ساخته و آماده گردیده . (برهان ). مهیا شده . (ناظم الاطباء). ساخته . (شرفنامه ٔ منیری ). بسغده . (صحاح الفرس ). بمعنی ساخته و آماده بود هرچه باشد از شغلها و کارها. (اوبهی ). ساز کا...
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. [ ت َی ْ یا / ت َ ] (ص ) درست . تمام . راست . کامل . مهیا. معد. صحیح . طیار. درست تیار. تمام و تیار. رجوع به طیار شود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). مهیا و آماده و حاضر. و آنچه در محاورت گویند که فلان چیز تیار است ؛ یعنی درست و مهیاست . به معنی ...
-
چبیره
لغتنامه دهخدا
چبیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) چپیره . بمعنی جمع. (برهان ) (جهانگیری ). جمعیت سپاه و مردم باشد. (برهان ). اجتماع مردم در کاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). اجتماع و ازدحام مردم و سپاه . (ناظم الاطباء). || (ص ) جمعگردیده و ساخته شده . (برهان ). آماده و مهیا...