کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهیا ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
راست ساختن
لغتنامه دهخدا
راست ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مستقیم کردن . استقامت دادن . افراشتن . ازکجی برون کردن . || آماده ساختن . مهیا کردن . تهیه دیدن . زمینه فراهم کردن . ساختن . مقدمات آماده کردن . لوازم و وسایل مهیا کردن : و عمرولیث را خشم آمد و حرب را راست ساخت . (تاری...
-
اعدادی
لغتنامه دهخدا
اعدادی . [ اِ ](حامص ) حاصل عمل مهیا ساختن . (از یادداشت مؤلف ).
-
بار ساختن
لغتنامه دهخدا
بار ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب )بار آماده کردن برای حرکت . عدل ؛ بسته ٔ بار را مهیا ساختن . || به مجاز آماده شدن : خجل آنکس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و بار نساخت . سعدی (گلستان ).|| پشتاره ساختن . (ناظم الاطباء: بار).
-
مرکب سازی
لغتنامه دهخدا
مرکب سازی . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن مرکب . حرفه ٔ ساختن و مهیا کردن دوده ٔ مرکب . || (اِ مرکب ) محل و مکانی که در آنجا دوده ٔ مرکب سازند.
-
آژیریدن
لغتنامه دهخدا
آژیریدن . [ دَ ] (مص ) هشیار کردن . || بانگ زدن . خروشیدن . || آگاهانیدن . خبردار کردن . خبردار گفتن . اعلام . اعلان . || مهیا ساختن .
-
جای ساختن
لغتنامه دهخدا
جای ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مهیا ساختن جای را. جای فراهم کردن . تمهید : و او را پسری بود ماچین نام ، شایسته ، پدر را گفت من خود نیز جای سازم تا زمین بر شما فراخ گردد، پس برفت و بزمین ماچین قرار گرفت و آن حدود آباد کرد. (مجمل التواریخ والقصص ص 99).
-
آماده کردن
لغتنامه دهخدا
آماده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِعداد. احتشاد. برساختن . ساختن . مهیا کردن . اشراط. تیار، راست ، بسامان کردن . پرداختن . ساختن و پرداختن . آمادن .
-
جای رفتن
لغتنامه دهخدا
جای رفتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آماده ساختن . مهیا ساختن جای چیزی را : چو شادی را و غم را جای روبندبجائی سر بجائی پای کوبند.نظامی .
-
اسغدیدن
لغتنامه دهخدا
اسغدیدن . [ اَ س َ دی دَ ] (مص ) مصدر اسغده است به معنی ساختن و پرداختن و آماده و مهیا کردن . (برهان ).
-
تعتید
لغتنامه دهخدا
تعتید. [ ت َ ] (ع مص ) ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهیا و آماده کردن و بسیج کردن چیزی برای روزی . (از اقرب الموارد).
-
آمادن
لغتنامه دهخدا
آمادن . [ دَ ] (مص ) ساختن . بساختن . بسیجیدن . بسغدن . سغدن . آسغدن . برساختن . مهیا کردن . مهیا شدن . تهیه . آماده کردن . آماده شدن . آراستن . معدات فراهم کردن . مستعد کردن . ساز کردن . راست کردن . تیارکردن . || پر و مملو گردانیدن . (برهان ).
-
خمیر گرفتن
لغتنامه دهخدا
خمیر گرفتن . [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خمیر ساختن . خمیر درست کردن . اعتجان . (از منتهی الارب ). ورزانیدن خمیر تا برای کنده گرفتن مهیا شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اندرشکستن
لغتنامه دهخدا
اندرشکستن . [ اَ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) آماده کردن . حاضر ساختن . مهیا کردن : بنوی یکی دفتر اندرشکست . (شاهنامه از فرهنگ فارسی معین ).
-
برسیجیدن
لغتنامه دهخدا
برسیجیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بسیجیدن . سیجیدن . آماده کردن . مهیا ساختن . (یادداشت مؤلف ) : شغل همه برسیجی داد همه بستانی کار همه دریابی حق همه بگذاری .منوچهری .
-
اعداد
لغتنامه دهخدا
اعداد. [ اِ ] (ع مص ) آماده گردانیدن کسی یاچیزی را و ذخیره ساختن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهیا و حاضر ساختن کسی را برای کاری .(از اقرب الموارد). یقال : «اعده اعداداً»؛ آماده گردانید او را و ذخیره ساخت . (منتهی الارب ). آماده کرد...