کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهمل
لغتنامه دهخدا
مهمل . [ م ُ م َ ] (ع ص ) سخن که آن رااستعمال نکنند. (منتهی الارب ). کلمه ٔ مهمل ، مقابل مستعمل ، لفظی است که معنی ندارد چون دوب ، مقابل لفظ مستعمل ، آنکه معنی دارد مانند چوب . نزد علمای عربیة لفظی باشد که برای معنی معینی وضع نشده باشد. (از کشاف اصطل...
-
مهمل
لغتنامه دهخدا
مهمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) اهمال کننده . رجوع به اهمال شود.
-
واژههای مشابه
-
تابع مهمل
لغتنامه دهخدا
تابع مهمل . [ ب ِ ع ِ م ُ م َ] (اِ مرکب ) لفظ مهملی است که بعد از یک لفظ موضوع می آید و اغلب حروف آن با حروف متبوعش یکی است مثل چراغ مراغ ، کتاب متاب . در زبان فارسی هر کلمه ای که دراولش میم نیست در مهملش حرف اول کلمه را انداخته جای آن میم می گذارند ...
-
مهمل گفتن
لغتنامه دهخدا
مهمل گفتن . [ م ُ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) یاوه و بیهوده و جفنگ گفتن . سخنان بی سر و ته ادا کردن .
-
مهمل پناه
لغتنامه دهخدا
مهمل پناه . [ م ُ م َ پ َ ] (ص مرکب ) کنایه از جاهل است . (آنندراج ) : میزند هرکس دم از فطرت بود مهمل پناه وآنکه او می لافد از دانش بود کردن شعار.ملافوقی یزدی (از آنندراج ).
-
مهمل کار
لغتنامه دهخدا
مهمل کار. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) بیهوده کار.
-
مهمل کده
لغتنامه دهخدا
مهمل کده . [ م ُ م َ ک َ دَ / دِ ](اِ مرکب ) کنایه از دنیاست . (آنندراج ) : ای که مست ساغر هوشی در این مهملکده رو که دارد روی تو غمهای عالم بیشمار.ملافوقی یزدی .
-
مهمل گو
لغتنامه دهخدا
مهمل گو. [ م ُ م َ ] (نف مرکب ) مهمل گوینده . یاوه گو. آن که سخن بی معنی و بی اراده و بی قصد و بی نتیجه می گوید. (ناظم الاطباء).
-
حرف مهمل
لغتنامه دهخدا
حرف مهمل .[ ح َ ف ِ م ُ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف بی نقطه :ا، ح ، د، ر، س ، ص ، ط، ع ، ک ، گ ، ل ، م ، و، هَ . در مقابل حروف معجم . || حرف پوچ . سخن بی معنی .
-
واژههای همآوا
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م َ م ِ ] (ع اِ) کجاوه که بر شتری بندند و هودج و این صیغه ٔ اسم ظرف است از حمل بالفتح که به معنی بار برداشتن است . (غیاث ). بارگیر. تخت روان . عماری . مهد. هودج . ج ، محامل . دو شقه ٔ مساوی که بر شتر بار کنند. (از اقرب الموارد). از وسائل سفر...
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م َ م ِ ] (ع اِ) مجازاً به معنی معنی و ظرف لفظ. (از آنندراج ). معنی کلمه و جمله و عبارت : بود از شوق خرابات و حرم هر بیتم لیلی عشوه طرازی که دو محمل دارد. محمدقلی سلیم . || آنچه مطلبی را بدان حمل و تأویل کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ...
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ِ م َ ] (ع اِ) دوال شمشیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، محامل . (مهذب الاسماء). حمالة. (اقرب الموارد). || ریشه ٔ درخت . بیخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) برنده و حمل کننده ٔ ناقه و جز آن (ناظم الاطباء).