کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهمة
لغتنامه دهخدا
مهمة. [ م َ هََ م ْم َ ] (ع مص ) هم . مهمت . اندوهگین کردن کار کسی را. || گداختن بیماری تن را و لاغر کردن . || در خواب کردن کودک را به آواز. (منتهی الارب ). طفل را با آواز لالائی خواباندن . || گداختن پیه . || شیر دوشیدن . || رنجور گردانیدن بسیاری شیر...
-
مهمة
لغتنامه دهخدا
مهمة. [ م ُ هَِ م ْم َ ](ع ص ) تأنیث مهم . ج ، مهمات . در اندوه اندازنده . || مجازاً ضروری ، چرا که کار ضروری آدمی را در اندوه و غم می اندازد. (غیاث ). رجوع به مهم شود.
-
واژههای مشابه
-
مهمه
لغتنامه دهخدا
مهمه . [ م َهَْم َه ْ ] (ع اِ) بیابان هموار. (دستورالاخوان ). ج ، مهامه . دشت دور. دشت و زمین خالی و ویران . (منتهی الارب ). بیابان دور. (مهذب الاسماء) دشت دوردست : اندر آمد نوبهاری چون مهی چون بهشت عدن شد هر مهمهی . منوچهری .مهمهش با مهابت ارقم چون ...
-
واژههای همآوا
-
محمة
لغتنامه دهخدا
محمة. [ م َ ح َم ْ م َ ] (ع اِ) هر آنچه بر آن قصد کنند. (از منتهی الارب ). || آفتابه که بدان آب گرم کنند. (مهذب الاسماء). ظرفی که بدان آب گرم کنند. آفتابه . کتری . || سبب تب . (منتهی الارب ). || (ص ) ارض محمة؛ زمین با تب یا زمین بسیار تب . زمینی تب خ...
-
محمة
لغتنامه دهخدا
محمة. [ م ُ ح ِم ْ م َ ] (ع ص ) حاجت سخت و در غم اندازنده . || حاجت حاضر و موجود. || ارض محمة؛ زمین تب آور و زمین بسیارتب . زمین تب خیز. مَحمَّة. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
سرباخ
لغتنامه دهخدا
سرباخ . [ س ِ ] (ع ص ) مَهْمَه ٌ سرباخ ؛ بیابان فراخ . (منتهی الارب ).
-
مسربخ
لغتنامه دهخدا
مسربخ . [م ُ س َ ب َ ] (ع ص ) دور و دراز: مَهْمَه مسربخ ؛ بیابان دور و دراز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اساس الدین
لغتنامه دهخدا
اساس الدین . [ اَ سُدْ دی ] (اِخ ) او راست : قرة فی الافتتاح که در آن مسائل مهمه را گرد آورده است بسال 868 هَ . ق . (کشف الظنون ).
-
امورات
لغتنامه دهخدا
امورات . [ اُ ] (از ع ، اِ) ج ِ امور و جج ِ امر : صدراعظم امورات لازمه ٔ مهمه را بخاکپای مبارک عرضه داشته ... (از لایحه ٔ قانون مشیرالدوله صدراعظم که بصحه ٔ ناصرالدین شاه رسیده ، از فرهنگ فارسی معین ).
-
لژ
لغتنامه دهخدا
لژ. [ ل ُ ] (اِخ ) (ل ِ ...) دسته ٔ 52 تصویر منقوش بر دیوار از رافائل نقاش معروف و بهترین شاگردان وی در تالارهای (لژها) مشرف به صحن سن داماس در واتیکان نمودار وقایع مهمه ٔ تاریخ مقدس از خلقت عالم تا آخرین شام مسیح (سن ) .
-
ادریک
لغتنامه دهخدا
ادریک . [ اُ دُ ] (اِخ ) از مردم شهر پردنن یکی از روحانیین . وی بعهد سلطان ابوسعیدخان از سلاطین ایلخانی بعنوان تفتیش کلیساهای عیسوی بین سنوات 716 و 718 هَ . ق . به ایران آمد واز راه ایران بهند و چین رفت و از او سفرنامه ای باقیست که برای فهم اوضاع آن ...
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن سامان . نام پدر احمد مؤسس دولت آل سامان است . وی از جانب طاهر ذوالیمینین حکمران خراسان ببعض امور مهمه ٔ دولتی مأمور و منصوب شده بود و پس از وی پسران او احمد و نوح از طرف مأمون خلیفه به ولایت فرغانه و سمرقند گماشته شدند و...