کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهر شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهر شکستن
لغتنامه دهخدا
مهر شکستن . [ م ُ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب )مهر برداشتن . باز کردن و گشودن چنانکه سر نامه یا سر خم و غیره . فک . فکاک . (ترجمان القرآن ) : آن شرابی که ز کافور مزاج است در اومهر بشکسته بر آن پاک و گوارنده شراب . ناصرخسرو.|| دوشیزگی بردن . مهر برداشتن .
-
واژههای مشابه
-
گل مهر
لغتنامه دهخدا
گل مهر. [ گ ُ ل ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گل : نهانی به پالیزبان گفت شاه که از مهتر ده گل مهر خواه . فردوسی .چو بشنید از او این سخن باغبان گل مهر آورد آمد دمان . فردوسی .ز خرادبرزین گل مهر خواست به بالین مست آمد از حجره راست .فردوسی .
-
گیسه مهر
لغتنامه دهخدا
گیسه مهر. [ س َ / س ِ م ُ ] (اِ) بزغاله ٔ دوساله ٔ ماده که هنوز آبستن نشده باشد. (لغت محلی گناباد خراسان ).
-
کوته مهر
لغتنامه دهخدا
کوته مهر. [ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو است که در بخش بناب شهرستان مراغه واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
نوجه مهر
لغتنامه دهخدا
نوجه مهر. [ ن َج ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار غربی از بخش ورزقان شهرستان اهر، در 50 هزارگزی مغرب ورزقان و 43 هزارگزی جاده ٔ تبریز به اهر، در منطقه ٔ کوهستانی و گرمسیری واقع است و 170 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ گلو، محصولش غلات و برنج و...
-
فاخته مهر
لغتنامه دهخدا
فاخته مهر. [ ت َ / ت ِ م ِ ] (ص مرکب ) کسی که مانند فاخته بی مهر باشد : تا فاخته مهری تو و طاووس کرشمه عشق تو چو باز است و دل من چو کبوتر. امیرمعزی .رجوع به فاخته شود.
-
جای مهر
لغتنامه دهخدا
جای مهر. [ ی ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کیسه ٔ کوچکی که مهر (خاتم ) در آن نهند. کیسه ٔ کوچکی که مهر سجده در آن نهند. || پینه ای که بر پیشانی عباد از کثرت سجده پیدا شود. || جایی از صف جماعت که مهر در آن نهند بعلامت اینکه قبلا کسی این مکان را متص...
-
پیش مهر
لغتنامه دهخدا
پیش مهر. [ م ِ ] (ص مرکب ) سابق در محبت : چرا پیش کین خواند او را سپهرکه هست از چنان خسروان پیش مهر.نظامی .
-
سست مهر
لغتنامه دهخدا
سست مهر. [ س ُ م ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای مهر و محبت اندکی باشد. (ناظم الاطباء). بی وفا. بی محبت .که باندک تغییر حال دل از محبت برگیرد : چو بیچاره شد پیشش آورد مهدکه ای سست مهر فراموش عهد. سعدی .دلبر سست مهر سخت جفاصاحب دوست رای دشمن خوی . سعدی .عروس...
-
فزاینده مهر
لغتنامه دهخدا
فزاینده مهر. [ ف َ ی َ دَ / دِ م ِ ] (ص مرکب ) آنکه مهر افزاید و دوستی را برانگیزد : بدو گفت شاه ، ای فزاینده مهرکه گفت این ترا؟ گفت بوزرجمهر. فردوسی .رجوع به فزاینده شود.
-
مهر افکندن
لغتنامه دهخدا
مهر افکندن . [ م ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن مهر و دوستی کسی از دل . دل برداشتن از کسی . || مورد محبت قرار دادن کسی یا چیزی را. دل دادن : چه مهر افکنی بر تن و این جهان که با تو نه این ماند خواهد نه آن . اسدی (گرشاسبنامه ).گر برکنم دل از تو و ...
-
مهر انبار
لغتنامه دهخدا
مهر انبار. [ م ُ رِ اَم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوبی بود سرپهن که بر آن نقش کنند و بر خرمن و انبار و بر روی گل زنند تا دزدان در آن خیانت نتوانند کرد. مهر خرمن . (آنندراج ). دَج : اگر نفع گلشن به خروار نیست نگینش کم از مهر انبار نیست .ملاطغرا در ...
-
مهر باختن
لغتنامه دهخدا
مهر باختن . [ م ِ ت َ ] (مص مرکب ) عشق ورزیدن . محبت داشتن : ماهی دو سه مهر باخت با اوزآنگونه که بود ساخت با او.نظامی .
-
مهر برداشتن
لغتنامه دهخدا
مهر برداشتن . [ م ِ ب َ ت َ] (مص مرکب ) به ترک دوستی و علاقه گفتن : ز شیرین مهر بردارم دگربارشکرنامی به چنگ آرم شکربار.نظامی .