کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرهچَفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چفته
لغتنامه دهخدا
چفته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) سر گوسفند را گویند. (برهان ). سر گوسفند. (جهانگیری ). سر گوسپند. (رشیدی ) (ناظم الاطباء). چفده . (ناظم الاطباء). || (ص ) خمیده و دوتا و کژ بود. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 486). خیده و خمیده (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 512). بمعن...
-
چفته
لغتنامه دهخدا
چفته . [ چ َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجایی شهرستان کرمانشاهان که در 40 هزارگزی خاور راه فرعی شاه آباد به گهواره واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، حبوبات دیمی و لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری و تهیه...
-
چفته
لغتنامه دهخدا
چفته . [ چ َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرقلعه (گرمسیر ولدبیگی ) بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که در 7 هزارگزی شمال باختری سرقلعه ، کنار راه فرعی باویسی به سرپل ذهاب واقع است . دشت و گرمسیر است و 350 تن سکنه دارد. آبش از چاه و سرآب سر قلعه . محصولش غلا...
-
مهره
لغتنامه دهخدا
مهره . [ م ُرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل با 258 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
مهره
لغتنامه دهخدا
مهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاهنامه ج 6 ص 1608).بهر میل بر مهره ای از بلوربر او گوهری چون درخشنده هور. اسدی (گرشاسب نامه ...
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م َ رَ ] (اِخ )از اجداد جاهلی یمانی است به نام مهرةبن حیدان بن عمروبن حافی و شتران مهری و مهریة بدانها نسبت دارند. (از الاعلام زرکلی ج 8). و رجوع به مهری و مهریة شود.
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م َ هََ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماهر. (اقرب الموارد). رجوع به ماهر شود.
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ِ هََ رَ ] (ع اِ) روش نیکو، گویند لم نعط هذاالامر المهرة؛ ای لم نأته من وجهه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ مُهر. (اقرب الموارد). رجوع به مهر شود. || ج ِ مُهرَة. (منتهی الارب ). رجوع به مهرة شود.
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) استخوانی است در میانه ٔ سینه ، یا استخوانی است در برسوی سینه . (منتهی الارب ). استخوانی است در قسمت «زور». (از اقرب الموارد). مهر. (منتهی الارب ). || بند استخوان استوار سینه بهم پیوسته یا کرکرانک استخوان پهلو. (منتهی الارب ). ...
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) مهر ماده یعنی کره اسب ماده . (از اقرب الموارد). رجوع به مهر شود : بچه اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر و ماده را مهره گویند. (تاریخ قم ص 178).
-
مهرة
لغتنامه دهخدا
مهرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) مهره که بدان زنان مردان را به دوستی مبتلی سازند، و آن فارسی است . ج ، مُهَر، مهرات [ م ُ هََ / م ِ هََ ] . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مهره شود.
-
پله چفته
لغتنامه دهخدا
پله چفته . [ پ ُ ل َ / ل ِ چ ِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) در اصفهان بازی الک دولک را گویند. رجوع به الک دولک شود.
-
چفته ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
چفته ٔ زانو. [ چ َ ت َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خم زانو. خمیدگی زانو. مفصل زانو. و رجوع به چفته شود.
-
چفته دره
لغتنامه دهخدا
چفته دره . [ چ َ ت ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 16 هزارگزی جنوب خاوری صحنه و 7 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرمانشاه به همدان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات دیمی . ش...
-
چفته دره
لغتنامه دهخدا
چفته دره . [ چ َ ت ِ دَ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند، بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 36 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 6 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع است . تپه ماهوری و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غ...