کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهرنوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهرنوش
لغتنامه دهخدا
مهرنوش . [ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران اسفندیارکه به دست فرامرز در جنگ زابل کشته شد : یکی نام بهمن یکی مهرنوش سوم آذرافروز گرد بهوش .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
باهوش
لغتنامه دهخدا
باهوش . (ص مرکب ) کسی که هوش دارد. هوشمند. زیرک . کَیِّس . هوشیار : بدین داستان زد یکی مهرنوش پرستار باهوش و پشمینه پوش . فردوسی .شکیبا و باهوش و رای و خردهزبر ژیان را به دام آورد. فردوسی .بدان مرد باهوش و با رای و شرم بگفتند با لابه بسیار گرم . فردو...
-
پشمینه پوش
لغتنامه دهخدا
پشمینه پوش . [پ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه ٔ پشمین بر تن کند. آنکه جامه از پشم پوشد غالباً درشت و خشن . لباس پشمین در بر کننده . و مجازاً صوفی و زاهد : ز پیشی و بیشی ندارند هوش خورش نان کشکین و پشمینه پوش . فردوسی .بدین داستان زد یکی مهرنوش پ...
-
دورویه
لغتنامه دهخدا
دورویه . [ دُ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) دورو.هر چیز که دارای دورو باشد. (ناظم الاطباء). پشت ورودار. مقابل یک رو. مقابل یک رویه . دارای دوسو و دارای دوطرف . (یادداشت مؤلف ). طارة. (المنجد) : چیست آن گرد بزرگ اشکم دورویه ٔ زشت دره در روی کشیده به...