کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهذر
لغتنامه دهخدا
مهذر. [ م ِ ذَ ] (ع ص )مرد بیهوده گوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهذار. مهذارة. بیهوده گوی . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مهزر
لغتنامه دهخدا
مهزر. [ م ِ زَ ] (ع ص ) مرد زیان زده و مغبون در هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محذر
لغتنامه دهخدا
محذر. [ م ُ ح َذْذِ ] (ع ص ) ترساننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
محضر
لغتنامه دهخدا
محضر. [ م َ ض َ ] (ع اِ) حضور. (غیاث ) (ناظم الاطباء).حاضر شدن . (آنندراج ). || وقت حاضر آمدن . (غیاث ). هنگام حاضر شدن . (ناظم الاطباء). || جای بازگشتن به آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای حاضر آمدن . (غیاث ). جای حاضر شدن . (ناظم الاطباء)....
-
محضر
لغتنامه دهخدا
محضر. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) احضارکننده . که احضار کند. || گرزبردار. عصابردار. || سرهنگ و آردل . || آنکه به نزد قاضی کسی را میطلبد. (ناظم الاطباء).