کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهذب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهذب
لغتنامه دهخدا
مهذب . [ م ُ هََ ذْ ذَ ] (ع ص ) مرد پاکیزه خوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاک کرده شده از عیوب . (غیاث اللغات ). پیراسته . دارای اخلاق نیک . پاکیزه : مدتی دیگر شاگردی کند تا مهذب تر گردد. (تاریخ بیهقی ص 373). و چنین چیزها از وی آموختندی که مهذب تر ...
-
مهذب
لغتنامه دهخدا
مهذب . [ م ُ هََ ذْ ذِ ] (ع ص ) پاک کننده از عیوب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
مهذب
لغتنامه دهخدا
مهذب .[ م ُ هََ ذْ ذَ ] (اِخ ) (پهلوان ... خراسانی ) در زمان شاه شجاع والی ابرقوه بود. امیرتیمور نیز هنگامی که به فارس آمد او را همچنان در حکومت باقی گذاشت و از آنجا که استقلال گونه ای به هم رسانیده بود، شاه یحیی به حیله او را به یزد فراخواند و به قت...
-
واژههای مشابه
-
قاضی مهذب
لغتنامه دهخدا
قاضی مهذب . [ م ُ هََ ذ ذَ ] (اِخ ) حسن بن علی ، مکنی به ابومحمد. رجوع به حسن بن علی شود.
-
مهذب الدولة
لغتنامه دهخدا
مهذب الدولة. [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن نصر. امیر بطیحه (واقع در میان واسط و بصره ) بود. القادر باﷲ خلیفه ٔ عباسی پیش از خلافت در عهد الطائعﷲ مدتی در پناه مهذب الدوله بود. مهذب الدوله به عدل و بذل معروف بود و در سال 480 هَ ....
-
مهذب الدین
لغتنامه دهخدا
مهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) سیدالکتاب منصوربن علی اسفزاری . شاعر و فاضل معاصر عوفی مؤلف لباب الالباب بوده است و به فارسی و تازی شعر می سروده است . (لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 158).
-
مهذب الدین
لغتنامه دهخدا
مهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحیم بن علی بن احمد. رجوع به ابن دخوار شود.
-
مهذب الدین
لغتنامه دهخدا
مهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) علی بن احمدبن هبل تبریزی . رجوع به علی تبریزی شود.
-
مهذب الدین
لغتنامه دهخدا
مهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابوالحسن علی بن ابی الوفاست . رجوع به ابوالحسن مهذب الدین شاعر شود.
-
مهذب الدین
لغتنامه دهخدا
مهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) یاقوت بن عبداﷲ ابوالدر رومی . شاعر بود. رجوع به ابوالدر و یاقوت بن عبداﷲ شود.
-
پهلوان مهذب
لغتنامه دهخدا
پهلوان مهذب . [ پ َ ل َ م ُ هََذ ذَ ] (اِخ ) رجوع به مهذب ... در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 316 ،317، 320) شود.
-
واژههای همآوا
-
محزب
لغتنامه دهخدا
محزب . [ م ُ ح َزْ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحزیب . گردآورنده ٔ گروهها. (از منتهی الارب ). گردآورنده ٔ گروهان و طوایف . کسی که گروه گروه میکند. (ناظم الاطباء). || وِردکننده ٔ قرآن . (از منتهی الارب ). آنکه قرآن مجید را به شصت حزب تقسیم میکند. (ناظم ا...
-
محضب
لغتنامه دهخدا
محضب . [ م ِ ض َ ] (ع اِ) چوب آتش کاو. (منتهی الارب ). کله کسو. مِحْضاء. محضاج . محضاء. استام . مسعر. || تابه که در آن گوشت بریان کنند. (منتهی الارب ).