کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهجرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهجرة
لغتنامه دهخدا
مهجرة. [ م َ ج َ رَ ] (اِخ ) شهری است در اول اعمال یمن .میان آن تا صعدة بیست فرسنگ است . (معجم البلدان ).
-
مهجرة
لغتنامه دهخدا
مهجرة. [ م ُ ج ِ رَ ] (ع ص ) ماده شتر فربه خوش سیر که در رفتار و فربهی فزون باشد:ناقة مهجرة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || خرمابن بس دراز و گسترده شاخ : نخلة مهجرة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
رسوایی
لغتنامه دهخدا
رسوایی . [ رُس ْ ] (حامص )رسوائی . فضیحت و مذلت . (آنندراج ). افتضاح و بی آبرویی و بدنامی و ذلت و فضیحت و بی حرمتی . (ناظم الاطباء).اِبَة. موئبة. خزی . فتنه . فضاح . فضاحة. فضوح . فضوحة. فضیحة. لوءة. مهانة. مهجرة. ویلة. هاجره . هتکَه َ. هون . (منتهی ...