کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان . دارای 235 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).خنک آنکس را کو چاکر چاکرت بودچاکر چاکرت...
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ُ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) خرف شده از پیری و آنکه از روی دیوانگی و جنون سخن می گوید. (ناظم الاطباء). پیر خرف . (آنندراج ). پیر بسیارگوی . (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
ده مهتر
لغتنامه دهخدا
ده مهتر. [ دِه ْ م ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کدخدا. ده مه . رئیس ده . دهخدا. کلانتر ده . (یادداشت مؤلف ) : بدو گفت من دخت ده مهترم از ایرا چنین خوب و گندآورم . فردوسی .بشد مهر بیداد و رامشگران بیاورد چندی ز ده مهتران . فردوسی .چو شه در ده سرپرستان رسیددهی ...
-
کار مهتر
لغتنامه دهخدا
کار مهتر. [ رِ م ِ ت َ ] (اِخ ) نام کتابی است در علم نجوم تألیف حسن بن الخصیب از حذاق منجمین قرن دوم هجری و معاصر یحیی بن خالد برمکی . (چهارمقاله چ قزوینی چ اوقاف گیب ص 55 و چ 3 از انتشارات کتابفروشی زوار چ معین ص 273). حسن بن خصیب از ماهرین به فن ا...
-
مهتر نسیم
لغتنامه دهخدا
مهتر نسیم . [ م ِ ت َ ن َ ] (اِخ ) عیاری معروف در قصه ها. رجوع به نسیم عیار و اسکندرنامه شود.
-
خرس مهتر
لغتنامه دهخدا
خرس مهتر. [ خ ِ س ِ م ِ ت َ ] (اِخ ) دب اکبر. نام ستارگانی چند است به آسمان . رجوع به دب اکبر شود : غنوده در پس او خرس مهترچو بچه پیش او در خرس کهتر.(ویس و رامین ).
-
باغ مهتر علیشاه
لغتنامه دهخدا
باغ مهتر علیشاه . [ غ ِ م ِ ت َ ع َ ] (اِخ ) باغی بوده است به یزد : باغی به غایت وسیع است و دو نهر آب در آن جاری است با درگاه عالی و طنبی بر بالای آن و در میان باغ صفه و پیشگاه و موضعی وسیع. (تاریخ یزد چ افشار ص 142).اگر خواهی بهشت عدن و کوثرگذاری کن...
-
واژههای همآوا
-
محتر
لغتنامه دهخدا
محتر.[ م ُ ت ِ ] (ع ص ) آنکه خیر و عطای وی به کسی نرسد. (از اقرب الموارد). آنکه عطا اندک دهد. (مهذب الاسماء). نفقه تنگ گیرنده بر عیال . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
یساول باشی
لغتنامه دهخدا
یساول باشی . [ ی َ وُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) مرکب از یساول + باشی (= مهتر و رئیس ). مهتر یساولان . رجوع به یساول شود.
-
ارتیاس
لغتنامه دهخدا
ارتیاس . [ اِ ] (ع مص ) ارتئاس . مهتر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مهتر گردیدن . سَری .
-
استیاد
لغتنامه دهخدا
استیاد. [ اِ] (ع مص ) مهتر قومی را کشتن یا او را اسیر کردن . (منتهی الارب ). کشتن رئیس و سید خویش . مهتر قومی را کشتن و یا (به ) اسیری گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || مهتر زنان قومی را بزنی خواستن . (منتهی الارب ). مهتر زنان قومی بخواستن . (تاج المص...