کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهبل
لغتنامه دهخدا
مهبل . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) زهدان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای بچه اندر شکم . (مهذب الاسماء). بچه دان . || دهان فرج زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دهانه ٔ زهدان . جایی که نره در آن داخل می گردد. (ناظم الاطباء). راه نره در فرج زن . (آنندراج ). در ا...
-
مهبل
لغتنامه دهخدا
مهبل . [ م ِ ب َ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خفیف . (از اقرب الموارد). سبک . خفیف . جَلد. (ناظم الاطباء).
-
مهبل
لغتنامه دهخدا
مهبل . [ م ُ هََ ب ْ ب َ ] (ع ص ) گران سنگ و آنکه به او گویند: هبلتک امک ؛ یعنی گم کند تو را مادر تو. || مرد گوشتناک آماسیده روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه وی را هرکس لعنت کند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
محبل
لغتنامه دهخدا
محبل . [ م َ ب َ ] (ع اِ) هنگام باردار شدن . یقال کان ذلک فی محبل فلان ؛ ای وقت حبل امه . (منتهی الارب ). هنگام دربار بودن بچه . زمان حمل و باردار شدن . (ناظم الاطباء). || کتاب نخستین . (منتهی الارب ). الکتاب الاول . (تاج العروس ).
-
محبل
لغتنامه دهخدا
محبل . [ م َ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) زهدان . مهبل . جای بچه در شکم . (یادداشت مرحوم دهخدا). بچه دان . || دهن زهدان . راه نره از آن . (منتهی الارب ). جائی که نره در آن قرار میگیرد. (ناظم الاطباء). || موضع آبستنی از رحم . تخم دان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
محبل
لغتنامه دهخدا
محبل . [ م ُ ح َب ْ ب َ ] (ع ص ) موهای ژولیده . محبک نیز روایت شده است . (از منتهی الارب ). موی ژولیده . (ناظم الاطباء). مرغول موی . || (اِ) رسن . (منتهی الارب ). ریسمان . (ناظم الاطباء).
-
محبل
لغتنامه دهخدا
محبل . [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (ع ص ) حاصل شده از بارداری و آبستنی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مهابل
لغتنامه دهخدا
مهابل . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مهبل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مهبل شود.
-
مهجل
لغتنامه دهخدا
مهجل . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) راه زهدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهبل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || راه آب . (منتهی الارب ).
-
پفالو
لغتنامه دهخدا
پفالو. [ پ ُ ] (ن مف مرکب ) پف آلود. در تداول خانگی آماس کرده و مائل بزردی و بیشتر در پشت چشم و روی مردم بکار رود. 4آماسیده روی . مُهَبَّل . (منتهی الارب ).
-
محبل
لغتنامه دهخدا
محبل . [ م َ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) زهدان . مهبل . جای بچه در شکم . (یادداشت مرحوم دهخدا). بچه دان . || دهن زهدان . راه نره از آن . (منتهی الارب ). جائی که نره در آن قرار میگیرد. (ناظم الاطباء). || موضع آبستنی از رحم . تخم دان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بچه دان
لغتنامه دهخدا
بچه دان . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) مشیمه .(یادداشت مؤلف ). رحم . زهدان که در آن بچه است . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنجا که نطفه ٔ بچه بسته شود. مهبل . تخمدان . تأمور. (منتهی الارب ).
-
خنجه
لغتنامه دهخدا
خنجه . [ خ َ ج َ / ج ِ ] (اِ) تمر هندی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به تمر هندی شود : کفش صندول و مهبل ... زنش هردو گوژند و هر دو ناهموارهیچ کس را گناه نیست درین که برد جمله را همی از کاراین یکی را بخنجه و خفتن وآن دگررا بلنجه و رفتار. لبیبی .گر خنجه...