کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهار
لغتنامه دهخدا
مهار. [ ] (اِ) اسم هندی سناء مکی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
مهار
لغتنامه دهخدا
مهار. [ م َ ] (اِ) قسمتی که در هواپیما بالها را به هم وصل می کند . || (اصطلاح پزشکی ) چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط در مجاورت شیار حشفه ای -قلفه ای که در حقیقت دیواره ای است که شیار حشفه ای -قلفه ای را به دو قسمت چپ و راست تقسیم می ک...
-
مهار
لغتنامه دهخدا
مهار. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) چوب که در بینی بختی کنند. (منتهی الارب ). چوبی را گویند که در بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند. (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). قیاد. هجر. خطام . نکل . رجاع . خطیر. جریر. (منتهی الارب ). صاحب قاموس کتاب مقدس گو...
-
مهار
لغتنامه دهخدا
مهار. [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مهر و مهرة. (ناظم الاطباء). ج ِ مهرة، به معنی اسپ کره و بچه ٔ نخستین اسپ و جز آن . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
گسسته مهار
لغتنامه دهخدا
گسسته مهار. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ م ِ / م َ ] (ص مرکب )سرکش . (برهان ). عنان بریده . لجام گسیخته : چنان دید کز تازیان صدهزارهیونان مست و گسسته مهار. فردوسی .به چنگ اندرون گرزه ٔ گاوساربسان هیونی گسسته مهار. فردوسی .غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب ...
-
سست مهار
لغتنامه دهخدا
سست مهار. [ س ُ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از رام و مطیع بودن . (برهان ) (آنندراج ). مطیع و رام و فرمانبردار. (ناظم الاطباء) : با مرادت سپهر سست مهاربا حسودت زمانه سخت لگام . انوری . || کنایه از مردم بی استعداد و ناقابل . (برهان ) (آنندراج ). ناقابل و بی ...
-
بی مهار
لغتنامه دهخدا
بی مهار. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهار) بدون افسار. که افسار ندارد. || کنایه از بی قید و بند. بی بند و بار. سرخود : چندین در معصیت مدو بچپ وراست چون شتر بی مهار و اسب بی افسار. ناصرخسرو.طلقت الابل طلاقاً؛ بی مهار شدن شتران . (از منتهی الارب ). رجو...
-
واژههای همآوا
-
محار
لغتنامه دهخدا
محار. [ م َ ] (ع مص ) حور. محارة. حَور. بازگشتن . (منتهی الارب ). باز گشتن از چیزی و به چیزی . (از لسان العرب ). || کاستن و کم گردیدن . (منتهی الارب ).
-
محار
لغتنامه دهخدا
محار. [ م َح ْ حا ] (اِخ ) عمربن مسعود. رجوع به عمربن مسعود و الاعلام زرکلی شود.
-
جستوجو در متن
-
ارجعة
لغتنامه دهخدا
ارجعة. [ اَ ج ِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ رِجاع ،بمعنی مهار یا چیزی از مهار که بر بینی شتر باشد.
-
مخاطمة
لغتنامه دهخدا
مخاطمة. [ م ُ طَ م َ ] (ع مص ) مهار کردن شتر: خاطم البعیر مخاطمة و خطاماً؛ مهار کرد دربینی آن شتر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخطیم شود.
-
اخشاش
لغتنامه دهخدا
اخشاش . [ اِ ] (ع مص ) چوب در بینی شتر کردن مهار برکشیدن در آن را.