کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منگل
لغتنامه دهخدا
منگل . [ م َ گ َ ] (اِخ ) محله ای از محلات ناحیه ٔ آمل است . (از بخش انگلیسی سفرنامه ٔ مازندران و استرآبادرابینو ص 114). رجوع به ترجمه ٔ فارسی آن ص 153 شود.
-
منگل
لغتنامه دهخدا
منگل . [ م َ گ ُ ] (اِ) دزد و راهزن و آن را شنگل نیز گویند و دور نیست که شنگل و منگل مرادف باشند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در صحاح الفرس به همین معنی آمده . رشیدی احتمال میدهد مصحف «شنگل » باشد. مؤلف فرهنگ نظام این احتمال را بعید می داند. (از حاشیه ٔ...
-
منگل
لغتنامه دهخدا
منگل . [ م َ گ ُ ] (اِ) یا آب منگل . مظهر قنات ؛ یعنی آنجا که آب قنات بر روی زمین پیدا آید. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
سرآب منگل
لغتنامه دهخدا
سرآب منگل . [ س َ م َ گ ُ ] (اِخ ) نام محله ای است در تهران .
-
شنگل و منگل
لغتنامه دهخدا
شنگل و منگل . [ ش َ گ ُ ل ُ م َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شنگ و مشنگ هر دو به یک معنی . دزد و راهزن . (لغت فرس اسدی ). نام دزدان . (حاشیه ٔلغت فرس اسدی ). نام دو حرامی چون شنگ و مشنگ . (یادداشت مؤلف ). و در حکایتی که زنان کودکان خرد را گویند نام...
-
جستوجو در متن
-
شنگ و مشنگ
لغتنامه دهخدا
شنگ و مشنگ . [ ش َ گ ُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی شنگ مشنگ ، شنگل و منگل یعنی دزد و راه دار. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). مشنگ تابع مهمل شنگ است ، مثل نان مان و باغ ماغ . (فرهنگ نظام ). نام دو دزد معروف . (فرهنگ نعمةاﷲ) : چه زنی طعن...
-
یارق
لغتنامه دهخدا
یارق . [ رَ ] (معرب ، اِ) یاره . (دهار). معرب یاره ، دستیانه . (از منتهی الارب ). یاره که دستیانه باشد یا دستیانه ٔ پهن . (آنندراج ). یارق فارسی معرب و اصل آن یاره است و آن سوار باشد عربان یارق را به کار برده اند، چنانکه شبرمةبن الطفیل گوید : لعمری ل...
-
شترگلو
لغتنامه دهخدا
شترگلو. [ ش ُ ت ُ گ َ] (اِ مرکب ) گلوی شتر. || آنچه مانند گلوی شتر منحنی باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح مقنیان ، راه آب زیرزمینی با لوله یا تنبوشه های بزرگ در زیر نهر یا رودخانه و آن چنان باشد که از دو سوی رودخانه همچون دو چاه تعبیه کنند و آ...
-
حسن زئی
لغتنامه دهخدا
حسن زئی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است به فاصله ٔ 10500 گزی شمال میدان خوله در علاقه ٔ منگل مربوط به ولایت جنوبی که بین 69 درجه و 48 دقیقه و 19 ثانیه طول البلد شرقی و 33 درجه و 40 دقیقه و 18 ثانیه عرض البلد شمالی واقع است . (از فرهنگ جغرافیائی افغانستا...
-
شنگ
لغتنامه دهخدا
شنگ .[ ش َ ] (ص ) شاهد شوخ و ظریف و شیرین حرکات و خوب و نیک و زیبا. (برهان ). شوخ و بی حیا. (رشیدی ) (انجمن آرا). شاهدی را گویند که مطبوع حرکات بود و شوخ چشم . (اوبهی ). شوخ و ظریف . (غیاث اللغات ). بمجاز به معشوق اطلاق کنند. (غیاث ) (فرهنگ نظام ). و...
-
یاره
لغتنامه دهخدا
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) دست برنجن را گویند و آن حلقه ای باشد از طلا و نقره و غیر آن که بیشتر زنان در دست کنند و یارق معرب آن است و به عربی سوار گویند. (برهان ). دست برنجن را گویند و یارق معرب آن است . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ).زیوری است که ب...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِ) شکن و بهم کشیدگی و ترنجیدگی در پوست روی یا پارچه یا چرم و امثال آنها. آژنگ . (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکنج . (برهان ) (آنندراج ). یرا. (ملحقات برهان ). انجوغ که بر اندام از لاغری و پیری پیدا آید. (اوبهی ). گره چنانکه در موی یا ابروی . پیچ...