کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منوی
لغتنامه دهخدا
منوی . [ م َ ن َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مناة که نام بتی است . (ناظم الاطباء). رجوع به مناة شود.
-
منوی
لغتنامه دهخدا
منوی . [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به مانی . مانوی : حدیث رقعه ٔ توزیع بر تو عرضه کنم چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 127).
-
منوی
لغتنامه دهخدا
منوی . [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به منی ، آب مرد.- شریان منوی ؛ در مردان به بیضه ها متفرق شده ، در زنان به تخمدان و رحم و شیپورهای آن میرود... در مردان ، در کنار مجرای ناقل منی واقع و با آن و با اورده ٔ منویه بند بیضه را مشکل کرده...
-
منوی
لغتنامه دهخدا
منوی . [ م َن ْ وی ی ] (ع ص ) نیت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). نیت شده . آهنگ کرده . در دل گرفته . (یادداشت مرحوم دهخدا). مَنویَة؛ قصدشده . رجوع به مدخل بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
منویة
لغتنامه دهخدا
منویة. [ م َن ْ وی ی َ ] (ع ص ) تأنیث منوی . ج ، منویات . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منوی و منویات شود.
-
منویات
لغتنامه دهخدا
منویات .[ م َن ْ وی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ منویة. قصدها. نیتها. نیت شده ها. مقاصد. رجوع به منوی و منویة و نیت شود.
-
مناة
لغتنامه دهخدا
مناة. [ م َ ] (اِخ ) نام بتی است درعرب . (مهذب الاسماء). نام بتی ، مَنَوی ّ منسوب بدان . (منتهی الارب ). نام بتی که مناءة نیز گویند. (ناظم الاطباء). بتی است که دو قبیله ٔ هذیل و خزاعه را بود میان مکه و مدینه و آن را مناءة نیز گویند و نسبت به آن منوی ...
-
مانوی
لغتنامه دهخدا
مانوی . [ ن َ وی ] (ص نسبی ) منسوب به مانی . (ناظم الاطباء). در نسبت به مانی ، منانی گویند و قیاس مانوی است چنانکه در نسبت به حران حرنانی گویند و قیاس حرانی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سرایهایش چو ارتنگ مانوی پرنقش بهارهاش چو دیبای خسروی بنگا...
-
اعضاء مولده ٔ منی
لغتنامه دهخدا
اعضاء مولده ٔ منی . [ اَ ءِ م ُ وَل ْل ِ دَ/ دِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گفته اند: نزد اطباء انثیین باشد. و آنها وریدهای ملفوفی باشندکه خلل آنها محشو از ماده ٔ غددی است و نزدیک به انثیین قرار گرفته اند. و خون را آماده سازند که چون به انثیین ...
-
حالب
لغتنامه دهخدا
حالب . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلب . دوشنده ٔ شیر. دوشنده . دوختار : تو هنوز از خارج آن را طالبی مجلبی از دیگران چون حالبی . مولوی . || (اِ) کِش . کشال . || رگ بن ران که از راه آن بول از گرده بسوی مثانه آید و آن دو باشد. و از آن دو باکلمه ٔ حالبَ...
-
استفراغ
لغتنامه دهخدا
استفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خ...
-
ماده
لغتنامه دهخدا
ماده . [ مادْ دَ / مادْ دِ ] (از ع ، اِ) از مادة عربی . اصل هر چیز. مایه . ج ، مواد. (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- ماده ٔ الحاد ؛ اصل و ریشه ٔ کفر : ماده ٔ فساد و الحاد و کفر و عناد در آن نواحی منحسم و منقطع گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران...
-
استخوان
لغتنامه دهخدا
استخوان . [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ) عَظْم . (دهار) (منتهی الارب ). قسمت صلب و سختی که در بدن حیوان و نبات است . و آن عام است بر حیوانات و نباتات ، برخلاف استه که مخصوص نباتات است . (برهان ). عضویست که صلابت آن بدانجا رسد که آنرا نتوان دوتا کرد یا عضو ...
-
لفظ
لغتنامه دهخدا
لفظ. [ ل َ ] (ع اِ) سخن . ج ، الفاظ. (منتهی الارب ). زبان . لغت . جرجانی گوید: ما یتلفظ به الانسان او فی حکمه ، مهملاً کان او مستعملاً. (تعریفات ). مقابل معنی ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: بالفتح و سکون الفاء فی اللغة، الرّمی یقال : اکلت التمرة و ...