کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منها کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
موضوع کردن
لغتنامه دهخدا
موضوع کردن . [ م َ ک َ دَ ](مص مرکب ) کم کردن . وضع کردن . کسر کردن . در کردن . منها کردن : طلب خود را از دریافتی من موضوع کرد، یعنی منها کرد و برداشت و کم کرد. (از یادداشت مؤلف ).- موضوع کردن از ؛ افکندن از. بیرون کردن از. کم کردن از. جدا کردن از. ...
-
باقی فاضل کردن
لغتنامه دهخدا
باقی فاضل کردن . [ ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفریق کردن در اصطلاح سیاق . (یادداشت بخط مؤلف ). جمع و خرج کردن . منها کردن . موضوع کردن . کسر کردن . تفریق حساب .
-
وضع کردن
لغتنامه دهخدا
وضع کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن . اختراع نمودن . قرار دادن . نهادن .- وضع کردن بیضه ؛ تخم نهادن .|| کاستن . کم کردن . منها کردن .
-
شراط
لغتنامه دهخدا
شراط. [ ش ِ ] (ع مص ) مشارطة. هر یک از دو تا بر دیگری شرط کردن . (ناظم الاطباء). این مصدر در متون دیگر نبود. در تاج العروس مشارطة به معنی «شرط کل منها علی صاحبه » آمده است .
-
تغضغض
لغتنامه دهخدا
تغضغض . [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) کم گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم کردن آب . (تاج المصادر بیهقی ). کم کردن و کم گردیدن آب و جز آن مات فلان ببطنته لم یتغضغض منها شی ٔ. (از اقرب الموارد).
-
تمحیص
لغتنامه دهخدا
تمحیص . [ ت َ ] (ع مص ) آزموده گردانیدن . (زوزنی ). آزمودن . || کم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : محص اﷲ عن فلان ذنوبه ؛ ای نقصها و اذهب ماتعلق به من الذنوب و طهره و صفاه منها. (اقرب الموارد). || بی گناه کرد...
-
استیراء
لغتنامه دهخدا
استیراء. [ اِ ] (ع مص ) آتش برآوردن خواستن از آتش زنه . آتش از آتش زنه بیرون کردن خواستن .آتش از آتش زنه بیرون آوردن خواستن . یقال : فلان استوری زنادالضلالة؛ ای یطلب الایراء منها. (منتهی الارب ).
-
اشراط
لغتنامه دهخدا
اشراط.[ اِ ] (ع مص ) نشان کردن شتر و گوسپند و جز آن جهت فروختن . (منتهی الارب ). نشان کردن . (زوزنی ). اعلان کردن به اینکه شتر برای فروش است . (از اقرب الموارد). || آماده کردن چیزی را برای فروش . (منتهی الارب ). اشرط من ابله ؛ اعدّ شیئاً منها للبیع. ...
-
تجبجب
لغتنامه دهخدا
تجبجب . [ ت َ ج َ ج ُ ] (ع مص ) قدید کردن .(زوزنی ). توشه گرفتن مرد وشیقه را و آن گوشتی است که آن را یک جوش داده قدید سازند تا دیر ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ): تجبجب الرجل ُ؛ قدد اللحم وشیقة. (قطر المحیط). اذا عرضت منها کهاة سمی...
-
مجندة
لغتنامه دهخدا
مجندة. [ م ُ ج َن ْ ن َ دَ ] (ع ص ) جمع کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تأنیث مجند. گرد کرده (لشکر، سپاه ) و درحدیث است : الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجند و تجنید شود. || (اِ)...
-
مرازمة
لغتنامه دهخدا
مرازمة. [ م ُ زَ م َ ] (ع مص ) جمع کردن بین دو چیزو مخلوط کردن آن دو. (از متن اللغة): رازم بینهما؛ جمع. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || پی یکدیگر خوردن دو چیز را. جمع کردن میان دو چیز در خوردن ، چون نان و تمر و مانند آن ، و گویند: رازمت الابل ؛ ...
-
تزجی
لغتنامه دهخدا
تزجی . [ ت َ زَج ْ جی ] (ع مص )به اندکی روزگار گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بس کردن و اکتفا نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به چیزی بس کردن . (آنندراج ). بچیزی اکتفا کردن .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): تزج من دنیاک ب...
-
کم کردن
لغتنامه دهخدا
کم کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاستن . مقابل افزودن و زیاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). تقلیل . نقص . وَکس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که یک نیمه از عمر خود کم کنم جهانی پراز نام رستم کنم . فردوسی .نمودی خوار خود را ومرا چون خود زبون کردی ترا...
-
مراودة
لغتنامه دهخدا
مراودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) کاری یا چیزی از کسی درخواستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). از کسی درخواستن کاری و کسی را بر کاری داشتن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). خواستن . (از منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ). اجتهاد در طلب چیزی . (فرهنگ خطی ). ...
-
مظائرة
لغتنامه دهخدا
مظائرة. [ م ُ ءَ رَ ] (ع مص ) همدیگر را دایگی کردن . یقال بینهم مظأرة؛ ای کل واحد منها ظئر صاحبه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دایه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). ...