کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقیة
لغتنامه دهخدا
منقیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) اشتر که استخوان او مغز دارد. (مهذب الأسماء). شتر یا جز آن که فربه و استخوان او دارای مغز باشد. ج ، منقیات . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
منقیات
لغتنامه دهخدا
منقیات . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منقیة. رجوع به منقیة شود.
-
شاطبة
لغتنامه دهخدا
شاطبة. [ طِ ب َ ] (ع ص ) ج ، شواطب . (اقرب الموارد). زنی که شاخ نخل را پاره کند تااز آن بوریا سازد. || زنی که ادیم را بعداز آنکه کهنه کرده باشد بتراشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زنی که شاخه ٔ خرما را پوست کند سپس آن را در منقیّه بیندازد و با ...
-
حجر حبشی
لغتنامه دهخدا
حجر حبشی . [ ح َ ج َ رِ ح َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سنگ یاسم . سنگی است شبیه بزبرجد و تیره و گویند نوعی از زبرجد است و از بلاد حبشه خیزد، و سائیده ٔ او سفیدرنگ میشود. گرم وبسیار تند و منقی و جالی و جهت ازاله ٔ آثار قریب العهد و بیاض و انتشار بدو...
-
قوة
لغتنامه دهخدا
قوة. [ ق ُوْ وَ ] (ع مص ) قوت . قوه . توانا گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) (اصطلاح ریاضی ) در اصطلاح ریاضی ، توان : دو به قوه ٔ پنج ، به توان پنج . || مجموع عوامل اداره کننده ٔ یک کشور را به سه قوه تقسیم کنند. (فرهنگ فارسی معین )....