کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقوش
لغتنامه دهخدا
منقوش . [ م َ ] (ع ص ) نگاشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاشته و نقش و نگار کرده شده و نقاشی شده و دارای تصاویر و رنگهای گوناگون . (ناظم الاطباء). نگارین . نگارکرده . نگارشده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون چادر مصقول گشته صحراچون حله ٔ منقوش گشته ب...
-
جستوجو در متن
-
گلدار
لغتنامه دهخدا
گلدار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) منقوش به صورت گل و غیره : اطلس گلدار منقوش . مخمل گلدار. منقوش به نقوش از گل و غیر آن . مقابل ساده .
-
ابوکلب
لغتنامه دهخدا
ابوکلب . [ اَ ک َ ] (اِمرکب ) نام مسکوکی هلاندی که منقوش بصورت شیری است .
-
منقوشة
لغتنامه دهخدا
منقوشة. [ م َ ش َ ] (ع ص ) تأنیث منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منقوش شود. || شکستگی که استخوانهای ریزه از وی بیرون کشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
گل سرخی
لغتنامه دهخدا
گل سرخی . [ گ ُ س ُ ] (ص نسبی مرکب ) به رنگ گل سرخ . به رنگ سوری . منقوش به نقوش گل سرخی .
-
طبلیة
لغتنامه دهخدا
طبلیة. [ طَ لی ی َ ] (ع اِ) جامه ٔ یمنی یا مصری است مُوَشی که بر آن صورت طبل منقوش است . رجوع به طبل در این معنی شود.
-
یک مصلب
لغتنامه دهخدا
یک مصلب . [ ی َ / ی ِ م ُ ص َل ْ ل َ ] (اِ مرکب ) نوعی از سکه که بر آن شکل صلیب منقوش باشد. (آنندراج ). قسمی از سکه که دارای یک چلیپا می باشد. (ناظم الاطباء).
-
لکات
لغتنامه دهخدا
لکات . [ ل َ ] (اِ) یکی از چهار صورت اوراق آس که بر آن صورت زنی است . شکل زن در اوراق بازی آس . ورقی از قمار که بر آن صورت زنی منقوش است . || (ص ) هر چیز ضایع و زبون . (برهان ).
-
اردس
لغتنامه دهخدا
اردس . [ اُ رُ دُ ] (اِخ ) نام اُرُد پادشاه اشکانی به یونانی و بر سکه ای از ارد اول اردس بازلیس (اردشاه ) منقوش است . (ایران باستان ص 2676).
-
ستوق
لغتنامه دهخدا
ستوق . [ س َ س ُت ْ تو ] (معرب ، اِ) درم نبهره منقوش و قلب ، معرب سه تو. (منتهی الارب ) (النقود ص 147) (جوالیقی ص 203).
-
فرخ شاهپور
لغتنامه دهخدا
فرخ شاهپور. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) موبد اران خوره ٔ شاهپور بوده است و نام وی بر یکی از سنگهای قیمتی که در کاوش های باستان شناسی به دست آمده ، منقوش است . (از ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشیدیاسمی چ 2 ص 138).
-
اردوان
لغتنامه دهخدا
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) سکه ای در عراق عجم بدست آمده از اردوان نامی با این نوشته ٔ منقوش : آراق ملکو، یعنی پادشاه عراق . (ایران باستان ص 2680).
-
بابا
لغتنامه دهخدا
بابا. (اِخ ) لقب گنجعلی خان زیگ . تصویر او در عمارت چهل ستون اصفهان منقوش است . رجوع به گنجعلی خان و تاریخ کرد ص 208 و عالم آرای عباسی چ 1 طهران ص 733 شود.
-
بنگار
لغتنامه دهخدا
بنگار. [ ب ِ / ب ِ ن ِ ] (ص مرکب ) نگاربسته . نقش بسته . منقوش . (فرهنگ فارسی معین ) : و آن قطره ٔ باران که چکد از بر لاله گردد طرف لاله ازآن باران بنْگار.منوچهری .