کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقطع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حدیث منقطع
لغتنامه دهخدا
حدیث منقطع. [ ح َ ث ِ م ُ ق َ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف . رجوع به حدیث شود.
-
جستوجو در متن
-
برگسستن
لغتنامه دهخدا
برگسستن . [ ب َ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) جدا شدن . منقطع شدن . || جدا کردن . منقطع کردن . پاره کردن . بریدن . رجوع به گسستن شود.
-
اسکات
لغتنامه دهخدا
اسکات . [ اِ ] (ع مص ) خاموش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خموش کردن . ساکت کردن . تسکیت . تسکین . || منقطع گشتن سخن . منقطع شدن سخن . یقال : اسکت ؛ اذا انقطع کلامه فلم یتکلم . (منتهی الارب ).
-
ازرام
لغتنامه دهخدا
ازرام . [ اِ ] (ع مص ) قطعکردن کلام کسی را. بریدن سخن کسی . || منقطع کردن بول بر کسی . (زوزنی ). قطع کردن بول و گمیز برکسی : لاتزرموا ابنی (حدیث )؛ ای لاتقطعوا علیه بوله .
-
پای کسی را از جائی بریدن
لغتنامه دهخدا
پای کسی را از جائی بریدن . [ ی ِ ک َ اَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شد وی را از آنجا منقطع کردن .
-
انتاع
لغتنامه دهخدا
انتاع . [ اِ ] (ع مص ) خوی بسیار آوردن . (ناظم الاطباء). بسیار عرق کردن . (از اقرب الموارد). || ناایستادن قی . (ناظم الاطباء). منقطع نشدن قی . (از اقرب الموارد) .
-
تصریم
لغتنامه دهخدا
تصریم . [ ت َ ] (ع مص ) منقطع کردن شیر به علاج . (تاج المصادر بیهقی ). سر پستان ناقه بریدن تا شیر منقطع و خشک گردد. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || از بن بریدن درخت را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پاره پاره کردن رسن و ...
-
بحثرة
لغتنامه دهخدا
بحثرة. [ ب َ ث َ رَ ] (ع مص ) پراکنده و جدا ساختن چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || منقطع و متجبب گردیدن شیر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || تفتیش کردن کسی را یا چیزی را. (آنندراج ). تفتیش کردن از کسی یا چیزی . (از منتهی ا...
-
منصرم
لغتنامه دهخدا
منصرم . [ م ُ ص َ رِ ] (ع ص ) ریسمان بریده و قطعشده . (ناظم الاطباء). منقطع. بریده شده : اسباب رفاهیتی که منصرم بود باز دیدار آمد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 29). امداد فساد و عناد منصرم باشد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 60). رجوع به انصرام شود.-...
-
سترون کردن
لغتنامه دهخدا
سترون کردن . [ س َ ت َرْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب )عبارت است از معدوم نمودن موجودات زنده و یا فرمانهایی که در مایعات و یا در سطح اشیاء موجود هستند. مایعات و یا اشیاء را بدو روش زیر میتوان سترون کرد:1 - با وسیله ٔ فیزیکی .2 - با روش های شیمیایی .در مورد س...
-
قمز
لغتنامه دهخدا
قمز. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی . (منتهی الارب ). جمع کردن . (اقرب الموارد). || گرفتن چیزی به اطراف انگشتان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: الکلأ هنا قمز قمز؛ ای منقطع غیرمتراص ؛ بریده و نابهم چسبیده . (منتهی الارب ).در اقرب الموارد نو...
-
مسقطة
لغتنامه دهخدا
مسقطة. [ م َ ق َ طَ ] (ع اِ) تمامی ریگ توده و جایی که ریگ تنک گردیده و منقطع شود. (منتهی الارب ). || سبب افتادن و سقوط کردن : هذا مسقطة له من أعین الناس ؛ این است سبب افتادن وی از چشم مردم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اقفاف
لغتنامه دهخدا
اقفاف . [ اِ ] (ع مص )منقطع شدن خایه ٔ ماکیان و گرد کردن وی آنرا در شکم .(تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن ماکیان از بیضه و یا جمع شدن بیضه در شکم آن . || رفتن اشک از چشم و بلند برآمدن سیاهه ٔ چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندرا...
-
خذم
لغتنامه دهخدا
خذم . [ خ َ ] (ع مص ) بریدن و پاره پاره کردن . (از منتهی الارب )از (تاج المصادر بیهقی ). || چنگال زدن . (از تاج العروس ). منه : خذم الصقر؛ چنگال زد آن چرغ . || بریده شدن . منقطع گردیدن . || مست گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).