کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقصه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقصه
لغتنامه دهخدا
منقصه . [ م َ ق َ ص َ / ص ِ ] (ازع ، اِ) منقصة. منقصت . نقص . عیب . کاستی : اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست . خاقانی .رجوع به منقصة و منقصت شود.
-
واژههای مشابه
-
منقصة
لغتنامه دهخدا
منقصة. [ م َ ق َ ص َ ] (ع اِ) عیب . (مهذب الأسماء). کمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقص . ج ، مناقص . (اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد و منقصت شود.
-
جستوجو در متن
-
مناقص
لغتنامه دهخدا
مناقص . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ منقصة. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ِ منقصت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منقصة و منقصت شود.
-
منقبه
لغتنامه دهخدا
منقبه . [ م َق َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) منقبة. منقبت : به گاه منقبه چون خانه ٔ براهیم است به وقت مظلمه چون قبه ٔ سلیمان است .عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفاج 1 ص 63).اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست . خاقانی .رجوع ...
-
منقصت
لغتنامه دهخدا
منقصت . [ م َ ق َ ص َ ] (ع اِ) نقصان و عیب . (غیاث ). کمی و نقصان و زیان و خسارت و عیب و خطا. (ناظم الاطباء). منقصة. نقص . نقیصه . کمی . کاستی . ج ، مناقص . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون منقصت سرو و قمر جویی برخیزچون مفسدت لاله و گل خواهی بنشین . عثمان...
-
شنقصة
لغتنامه دهخدا
شنقصة. [ ش َ ق َ ص َ ] (ع مص ) به نهایت چیزی رسیدن .لغت مولد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوشش نمودن . استقصاء. استقصای زیاده از حد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) بمعنی جور و بی اعتدالی و تعدی بی حد به رعایا باشد و این معنی در کتب ...
-
غضاضة
لغتنامه دهخدا
غضاضة. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) غضاضة کسی ؛ تازه روی گردیدن او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غضاضة شباب ؛ طراوت و تری و تازگی و جوانی . (از قطر المحیط). تازه شدن . (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). تازگی . طراوت . (صراح ). || غضاضة طَرف ؛ فروخوابانیدن چشم را.(من...