کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقسم
لغتنامه دهخدا
منقسم . [ م ُ ق َ س ِ ] (ع ص ) بخش بخش شونده . (آنندراج ). بخش بخش شده و قسمت شده . (ناظم الاطباء). تقسیم شده : عقلاگفته اند هر گناه که از مردم صادر شود منقسم است بر چهار قسم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 117). مراتب پیغمبران منقسم به چهار است . (حبیب ال...
-
واژههای همآوا
-
منقصم
لغتنامه دهخدا
منقصم . [ م ُ ق َ ص ِ ] (ع ص ) شکسته شونده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکسته شده و جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انقصام شود.
-
جستوجو در متن
-
ابسوق
لغتنامه دهخدا
ابسوق . [اَ ] (از عبری ، اِ) هر فراسه از تورات به چندین ابسوق منقسم شود، و معنی ابسوق آیه است . (ابن الندیم ).
-
شاخه شاخه کردن
لغتنامه دهخدا
شاخه شاخه کردن . [ خ َ / خ ِخ َ / خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شاخه ها منقسم کردن .
-
دوراهی
لغتنامه دهخدا
دوراهی . [ دُ ] (اِ مرکب ) دوراه . دوراهه . نقطه ای که از آن دو راه منشعب می شود. آنجا که راه به دو شعبه منقسم گردد. مانند دوراهی راه آهن و دوراهی شوراب و غیره .(از یادداشت مؤلف ). رجوع به دوراه و دوراهه شود.
-
شق کردن
لغتنامه دهخدا
شق کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راست و دراز کردن . (ناظم الاطباء). || شکافتن و چاک کردن و دریدن و دونیم کردن و چاک زدن و از هم جدا کردن و منقسم کردن . (ناظم الاطباء).
-
صددرجه
لغتنامه دهخدا
صددرجه . [ ص َ دَ رَ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) منقسم بصد درجه . صد قسمت : گرماسنج صد درجه . || (اصطلاح هندسه ) یک صدم درجه .
-
یعوره
لغتنامه دهخدا
یعوره . [ ی ُ رَ ] (اِخ ) از طایفه ٔ نصار منشعب است از قبیله ٔ بنی کعب در خوزستان . در جغرافیای سیاسی کیهان آمده است : «طایفه ٔ نصار منقسم به عشایر مختلف می شود، از آن جمله است یعوره و مفالی که در جزیرةالخضر و گسبه و کنار خلیج بوشهر زندگانی می کنند»....
-
دمینو
لغتنامه دهخدا
دمینو. [ دُ ن ُ ] (فرانسوی ، اِ) دمینه . نوعی قمار با 28 مهره ٔ مستطیلی شکل . (یادداشت مؤلف ). هر یک از بیست وهشت مهره ٔ بازیی که عبارت است از مهره های مربعمستطیل که سطح آن به دو مربع منقسم است و روی هر مربعی رقمی از یک تا شش ثبت شده .
-
دشمن زیاری
لغتنامه دهخدا
دشمن زیاری . [ دُ م َ ] (اِخ ) از شعب طایفه ٔ جاکی ، از تیره ٔ چهاربنیچه ، از طوایف کوه کیلویه ٔ فارس . مرکب از 700 خانوار است و به دو شعبه منقسم میشود، الیاسی و گشتاسبی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
متسرم
لغتنامه دهخدا
متسرم . [ م ُت َ س َرْ رِ ] (ع ص ) پاره پاره شونده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جدا منقسم و پاره پاره و تکه تکه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرم شود.
-
متشافع
لغتنامه دهخدا
متشافع. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) متشافعان دو امری می باشند که منقسم نشوند میان اول و ثانی ایشان چیزی از نوع ایشان نباشد مانند نقطه و نقطه . (درة التاج ، از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
-
متشعب
لغتنامه دهخدا
متشعب . [ م ُ ت َ ش َع ْ ع ِ ] (ع ص ) پراکنده شونده و پراکنده و شاخ شاخ . (آنندراج ). متفرق و منقسم و شاخه شاخه شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشعب شود.