کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقرس
لغتنامه دهخدا
منقرس . [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص ) مبتلا به نقرس . (یادداشت مرحوم دهخدا): و قد یتخذ من هذا الحجر اجران فیضع فیه المنقرسون ارجلهم . (ابن البیطار) (یادداشت ایضاً).
-
جستوجو در متن
-
متنقرس
لغتنامه دهخدا
متنقرس . [ م ُ ت َ ن َ رِ ](ع ص ) این کلمه در تاریخ بیهقی چ ادیب ص 103 آمده ودر حاشیه همین صفحه اضافه شده «در همه ٔ نسخ منقرس است اما قاعده ٔ عربیت متنقرس استوارتر می نماید». -انتهی . دارای بیماری نقرس . نقرسی : ایشان سوارانند و من با ایشان در پیادگی...
-
خثاءالبقر
لغتنامه دهخدا
خثاءالبقر. [ خ ُ ئُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) سرگین گاو.در اختیارات بدیعی خواص طبی آن چنین آمده است : زبل البقراست بپارسی سرگین گاو گویند. چون بر ورمهای غلیظنهند تحلیل کند و چون بسوزانند و بر سوراخ بینی نهند با سرکه خون رفتن باز دارد و مجموع زهرها را...
-
صاحب بن عباد
لغتنامه دهخدا
صاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و ...