کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقبض کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بست کردن
لغتنامه دهخدا
بست کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منقبض شدن . قبض کردن . چنانکه دوا یا غذایی قابض . شدّ طبیعت . قبض شدن .- بست کردن شکم ؛ (در تداول خانگی ) یبوست سخت در معده پیدا شدن .
-
آژنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
آژنگ گرفتن . [ ژَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چین ، شکن ، شکنج ، گره ، انجوغ پیدا کردن . ترنجیدن . نورد پیدا کردن . منقبض شدن . متشنج گشتن . تقلص .
-
مراعزة
لغتنامه دهخدا
مراعزة. [ م ُ ع َ زَ ] (ع مص ) ترنجیدن و درکشیده شدن . (منتهی الارب ).منقبض شدن . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || عتاب کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به مراعز شود.
-
جعمرة
لغتنامه دهخدا
جعمرة. [ ج َ م َ رَ ] (ع مص ) گرد آوردن خر، گوش خود را هنگام گزیدن . منقبض کردن خر اعضاء خود را هنگام حمله و گاز گرفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جخشیدن
لغتنامه دهخدا
جخشیدن . [ ج َ دَ ] (مص ) چین دار شدن . درهم کشیده شدن . منقبض گشتن . پیچیده شدن و تابیده شدن و پیچ در پیچ شدن . || سخت رنج بردن و کوشش کردن در هر کاری . || چیزی را از علامت و نشان وی شناختن . || ناگهان ترسیدن و از جای جستن کره ٔ اسب . (ناظم الاطباء)...
-
بجوم
لغتنامه دهخدا
بجوم . [ ب ُ ] (ع مص ) بجم . (ناظم الاطباء).تبجیم . خاموش ماندن از عجز بیان یا از ترس و بیم . || درنگ کردن . (ناظم الاطباء). || منقبض گردیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به بجم شود.
-
تکفت
لغتنامه دهخدا
تکفت . [ ت َ ک َف ْ ف ُ ] (ع مص ) درترنجیدن و منقبض شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تقبض جامه . شتاب کردن مرغ در پریدن و تقبض در آن . || شتافتن در مسیر خود. (از اقرب الموارد).
-
معارزة
لغتنامه دهخدا
معارزة. [ م ُ رَ زَ ] (ع مص ) همدیگر ستیهیدن و دور دور یک جانب بودن و خلاف کردن و خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معاندت ، مجانبت . مخالفت . مغاضبت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گرفته و ترنجیده شدن . (من...
-
ارمیزاز
لغتنامه دهخدا
ارمیزاز. [ اِ ] (ع مص ) ارمئزاز. درگشتن و دور شدن از جای . (منتهی الارب ). || ثابت ماندن و لازم گرفتن جای . (منتهی الارب ). از اضداد است . (اقرب الموارد). || ترنجیدن . منقبض گردیدن . || حرکت کردن : ضربه فماارمازّ؛ ای فماتحرک . (اقرب الموارد). || جنبی...
-
اکلئزاز
لغتنامه دهخدا
اکلئزاز. [ اِ ل ِءْ ] (ع مص ) درترنجیده شدن و منقبض گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکلنداد شود. || استوار و متمکن ناشدن سوار در زین . || آهنگ شکار کردن باز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ...
-
کتع
لغتنامه دهخدا
کتع. [ ک َ ] (ع مص ) کتع به ، برد آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چستی و چالاکی کردن کسی در کار خود و کوشش نمودن .(از ناظم الاطباء). چستی و شتابی کردن در کار. || درترنجیدن و منقبض شدن (در کار)، از اضداد است . || گریختن و سوگ...
-
خوشیدن
لغتنامه دهخدا
خوشیدن . [ دَ ] (مص ) خشکیدن . خشک شدن . (ناظم الاطباء) : نشد هیچکس پیش جویا برون که رگشان بخوشید گویی ز خون . فردوسی .بفصل ربیع میان آن آبگیر همچون بحیره ٔ باز بخوشد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).به کآبله را ز طفل پوشندتا خون بجوش را بخوشند. نظامی .|| منق...
-
جرمزة
لغتنامه دهخدا
جرمزة. [ ج َ م َ زَ ] (ع مص ) منقبض و گرفته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فراهم گردیدن بعضی چیزی بسوی بعض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گرد آمدن بجایی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || سپس پا رفتن . (از من...
-
کزازة
لغتنامه دهخدا
کزازة. [ ک َ زَ ] (ع مص ) کُزوزَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خشک شدن و درترنجیدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خشک شدن و منقبض شدن . (از اقرب الموارد). || تندمزه گردیدن . || بخیل و کم خیر شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ت...
-
دسته کوک
لغتنامه دهخدا
دسته کوک . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) ساعتی که پیچاندن و جمع کردن فنر آن که چرخهای ساعت را بحرکت درمی آورد بوسیله ٔ دسته ٔ مخصوص که بر کنار ساعت تعبیه شده است انجام گیرد. ساعتی که از محل دسته ٔ آن کوک شود و فنر آن برای براه انداختن چرخها، با پیچاندن ...