کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقبض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقبض
لغتنامه دهخدا
منقبض . [ م ُ ق َ ب ِ ] (ع ص ) درکشیده و ترنجیده شده . || فراهم آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درهم فشرده . باهم آمده . مقابل منبسط. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی . (کلیله و دمنه ). || گرفته شده . (م...
-
جستوجو در متن
-
متدخدخ
لغتنامه دهخدا
متدخدخ . [ م ُ ت َ دَ دِ ] (ع ص ) منقبض و گرفته . (آنندراج ). درهم کشیده و منقبض . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدخدخ شود.
-
انبیاش
لغتنامه دهخدا
انبیاش . [ اِم ْ ] (ع مص ) مردن و منقبض گردیدن ؛ و هو لاینباش ؛ او نمی میرد و منقبض نمی گردد. (ناظم الاطباء). هو لاینباش ؛ یعنی نمی رمد و منقبض نمیگردد. (منتهی الارب ). نمی رمد و گرفته نمی شود. (شرح قاموس ). رمیدن ، و گویند گرفته شدن . (از اقرب الموا...
-
آرز
لغتنامه دهخدا
آرز. [ رِ ] (ع ص ) منقبض . مُتجمع. ثابت .
-
اروز
لغتنامه دهخدا
اروز. [ اَ ] (ع ص ) منقبض . || مجتمع. || ثابت . || بخیل .
-
ازو
لغتنامه دهخدا
ازو. [ اَزْوْ ] (ع مص ) منقبض و کوتاه گشتن سایه . (اوقیانوس ).
-
اشنج
لغتنامه دهخدا
اشنج . [ اَ ن َ ](ع ص ) مرد ترنجیده و گرفته و منقبض . (از المنجد).
-
انفوج
لغتنامه دهخدا
انفوج .[ اَ ] (ص ) چین خورده و منقبض گشته . (ناظم الاطباء).
-
کنبث
لغتنامه دهخدا
کنبث . [ کُم ْ ب ُ ] (ع ص ) کُنابِث . کنبوث [ کُم ْ ] . درشت و درترنجیده و زفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درشت و درترنجیده و زفت و بخیل . منقبض . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صلب و منقبض . (محیط المحیط).
-
زمازیر
لغتنامه دهخدا
زمازیر. [ زَ ] (ع ص ) لحمه ٔ زمازیر؛ گوشت او منقبض و ترنجیده است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
زرامیم
لغتنامه دهخدا
زرامیم . [ زَ ] (ع ص ) ترنجیده و گرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منقبض . (اقرب الموارد).
-
منحوش
لغتنامه دهخدا
منحوش . [ م ُ ح َ وِ ] (ع ص ) ترنجیده و منقبض گردنده . (آنندراج ). || هراسیده و ترسیده و گریزان و رمیده . (ناظم الاطباء).
-
مکلهز
لغتنامه دهخدا
مکلهز. [ م ُ ل َ هَِ زز ] (ع ص ) درترنجیده و منقبض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اعرنفاط
لغتنامه دهخدا
اعرنفاط. [ اِ رِ ] (ع مص ) گرفته و ترنجیده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منقبض شدن . (از اقرب الموارد).