کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منفرد
لغتنامه دهخدا
منفرد. [ م َ رِ ] (اِخ ) یا «منفروا» (1232-1266م .) پادشاه سیسیل از سال 1258م . تا سال 1266 م .او پسر قانونی امپراتور فریدریک دوم بود و در مقابل حمله ٔ شارل اول به قلمروش مقاومت کرد. (از لاروس ).
-
منفرد
لغتنامه دهخدا
منفرد. [ م ُ ف َ رِ ] (ع ص )تنها. (آنندراج ) (غیاث ). تنها و مجرد و یکه و یکتا.(ناظم الاطباء). یگانه . فرد : آن مجتهد طریقت آن منفرد حقیقت ... از ائمه ٔ وقت بود. (تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه ٔ مرکزی ج 2 ص 255). || ممتاز. مشخص . شاخص : مرزبان ... از...
-
جستوجو در متن
-
منفردی
لغتنامه دهخدا
منفردی . [ م ُف َ رِ ] (حامص ) تنهایی و مجردی . (ناظم الاطباء). منفرد بودن . حالت و چگونگی منفرد. رجوع به منفرد شود.
-
منحرد
لغتنامه دهخدا
منحرد. [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) رجل منحرد؛ مرد منفرد و تنها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). منفرد ومنه کانه کوکب فی الجو منحرد. (از اقرب الموارد).- کوکب منحرد؛ کوکب منفرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).|| ستاره ٔ افتاده . (ناظم الاطباء). رجوع به ا...
-
حرید
لغتنامه دهخدا
حرید. [ ح َ ] (ع ص ) دور. || تنها. (منتهی الارب ). فرید. وحید. منفرد. ج ، حُرَداء، حِراد. || ماهی قدیدکرده . (منتهی الارب ). || کوکب حرید؛ معتزل منفرد از کواکب . || حی حرید؛ قبیله ٔ منفرد از دیگر قبائل از باب عزت یا قلت . (منتهی الارب ).
-
ندیر
لغتنامه دهخدا
ندیر. [ ن َ ] (ع ص ) منفرد. تنها. غریب .(آنندراج ) (غیاث اللغات از صراح و منتخب اللغات ).
-
فرد
لغتنامه دهخدا
فرد. [ ف َ رُ ] (ع ص ) متفرد. (اقرب الموارد). یگانه و یکتا و منفرد. (منتهی الارب ).
-
فردان
لغتنامه دهخدا
فردان . [ ف َ ] (ع ص ) یکتا.یگانه . یک . (منتهی الارب ). واحد. و شی ٔ فردان ؛ یعنی منفرد و مؤنث آن فَرْدی ̍ است . (از اقرب الموارد).
-
وحدانی
لغتنامه دهخدا
وحدانی . [ وَ نی ی ] (ع ص ) آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند. (المنجد). مفارقت کننده از جماعت و منفرد به نفس . (اقرب الموارد).
-
استیحاد
لغتنامه دهخدا
استیحاد. [ اِ ](ع مص ) استئحاد. تنها گردیدن . (منتهی الارب ). منفرد شدن . || ندانستن چیزی را. (منتهی الارب ).
-
بتنها
لغتنامه دهخدا
بتنها. [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) منفرد. یگانه . تنها. فرد. جداگانه . (ناظم الاطباء).
-
مختزل
لغتنامه دهخدا
مختزل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) تنها و منفرد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنها و جدا و منفرد. (ناظم الاطباء). || اندازنده و برنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که می برد و قطع می کند و جدا میکند وبرمی اندازد. ...
-
مژک دار
لغتنامه دهخدا
مژک دار.[ م ُ / م ِ ژَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ مژک . سلول منفرد و یا بافتی که دارای مژک است (مانند یک پارامسی که یک سلول منفرد و یک حیوان تک سلولی است که حول بدنش دارای مژک است و بافت پوششی داخلی قصبة الریه ). رجوع به مژک و مژک داران شود.
-
صندعة
لغتنامه دهخدا
صندعة. [ ص ِ دِ ع َ ] (ع اِ) تندی کوه جداگانه از کوه . (منتهی الارب ). حرف حدید منفرد من الجبل و النون زائدة. (اقرب الموارد).