کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منفرج
لغتنامه دهخدا
منفرج . [ م ُ ف َ رِ ] (ع ص ) دارای فرجه و گشاده . (ناظم الاطباء).باز. گشاد. گشاده . گشوده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- زاویه ٔ منفرج ؛ زاویه ٔ منفرجه . (ناظم الاطباء). رجوع به منفرجه شود.- مثلث منفرج الزاویه ؛ مثلثی که یکی از زوایای آن بیش از نود درج...
-
جستوجو در متن
-
منفرجه
لغتنامه دهخدا
منفرجه . [ م ُ ف َ رِ ج َ / ج ِ ] (از ع ، ص ) منفرجة. تأنیث منفرج . رجوع به منفرج شود.- زاویه ٔ منفرجه ؛ زاویه ای که بزرگتر از زاویه ٔ قائمه باشد. (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران «گوشه ٔ باز» را به جای این کلمه انتخاب کرده است . رجوع به زاویه و ترک...
-
فاعوسة
لغتنامه دهخدا
فاعوسة. [ س َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث فاعوس . رجوع به فاعوس شود. || آتشی که دود ندارد. (اقرب الموارد). || کُس ، بدان جهت که گشاده گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به عربی فرج را گویند جهت آنکه منفعس یعنی منفرج میگردد. (فهرست مخزن الادویه ).
-
منقشع
لغتنامه دهخدا
منقشع.[ م ُ ق َ ش ِ ] (ع ص ) ابر گشاده و پراکنده . (آنندراج ). ابر پراکنده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).- منقشع شدن ؛ از هم شکافتن . از هم پاشیدن : عارض آن عارضه منقشع شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285).- منقشع گردیدن ؛ پراکنده شدن...
-
افک
لغتنامه دهخدا
افک . [ اَ ف َک ک ] (ع ص ، اِ) کسی که پیوند کتف او از ضعف و سستی منفرج شده باشد. (ناظم الاطباء). مرد گشاد پیوند کتف از ضعف و سستی . (منتهی الارب ). آنک دوشش از جای بیامده بود از سستی . (تاج المصادر بیهقی ). || زنخ یا بن سربینی یا فراهم آمدنگاه هر دو ...
-
مثلث
لغتنامه دهخدا
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) سه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیث شود. || سه گوشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نام شکلی سه گوشه از اشکال هندسه . (غیاث ) (آنندراج ). به...
-
باز کردن
لغتنامه دهخدا
باز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . (ناظم الاطباء). منفرج کردن . فراز کردن . وا کردن . مقابل بستن : آن کس که بر امیر در مرگ باز کردبر خویشتن نگر نتواند فراز کرد. ابوشکور.باز کردم در و شدم به کده در کلیدان نبود سخت کده . طَیّان .در کلبه ٔ ...