کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م َ ع َ ] (ع مص ) نِعمَة. دارای رفاهیت و آسایش گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نعمة شود.
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ِ ع َ / م ُ ع ُ ] (ع اِ) جاروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) احسان کرده شده و نیکویی کرده شده . (ناظم الاطباء) : وین عید همایون به تو برفرخ و میمون تو منعم و آن کس که تو خواهی به تو منعم . عنصری (دیوان چ یحیی قریب ص 137).ایزد عز ذکره ما را و همه ٔ مسلمانان را در عصمت خویش نگاه داراد.....
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) مالدار و نعمت دهنده . (آنندراج ). آنکه احسان و نیکویی می کند و نعمت دهنده و کریم و نیکوکار و جوانمرد و سخی و باهمت . (ناظم الاطباء). صاحب نعمت . (از اقرب الموارد) : وین عید همایون به تو بر، فرخ و میمون تو منعم و آن کس که تو ...
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ُ ن َع ْ ع َ] (ع ص ) سخن نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ): کلام منعم ؛ سخن نرم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در نعمت . مرفه . آسوده خاطر : کافه ٔ خلایق ... در ضل عواطف این دولت از سموم ستم ... و انیاب نوایب روزگار مرفه و منعم اند. ...
-
واژههای همآوا
-
منام
لغتنامه دهخدا
منام . [ م َ ] (ع اِ)خواب . (مهذب الاسماء) (دهار). نوم . (اقرب الموارد) : و من آیاته منامکم باللیل و النهار. (قرآن 23/30). پرده دار قوت ارادی به سبب یقظت و منام گاه پرده بردارد گاه فروگذارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 300). یکی از آن تقلیل طعام ، دو...
-
منام
لغتنامه دهخدا
منام . [ م ِ ] (اِخ ) رودی در کشور تایلند با هزار و دویست کیلومتر طول که ازبانکوک می گذرد و در خلیج سیام می ریزد. (از لاروس ).
-
جستوجو در متن
-
منعمیت
لغتنامه دهخدا
منعمیت . [ م ُ ع ِ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) بخشندگی . (ناظم الاطباء). منعم بودن . رجوع به منعم شود.
-
سموح
لغتنامه دهخدا
سموح . [ س َ ] (ع ص ) جوانمرد. (آنندراج ). نیکوکار. منعم . کریم النفس . متواضع و جوانمرد و سخی . (ناظم الاطباء).
-
مسرعف
لغتنامه دهخدا
مسرعف . [ م ُ س َ ع َ ](ع ص ) نعمت یافته . مُنعَم . (از ذیل اقرب الموارد).
-
حق نمک
لغتنامه دهخدا
حق نمک .[ ح َق ْ ق ِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حقی اخلاقی که منعم را بر منعم علیه است . حقی اخلاقی که پیدا آید میان دو تن از خوردن طعام با یکدیگر : ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگهدار که من میروم اﷲ معک .حافظ.
-
سانخ
لغتنامه دهخدا
سانخ . [ ن ِ ] (اِخ ) نام ناحیتی ببلخ : امیر سانخ گویند منعم است ببلخ ز حد سانخ املاک اوست تا اونج اگر سخاوت او وآن ِ او قیاس کنی گدای سونخ او به ز منعم سانخ .سوزنی (دیوان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ص 4).
-
مربب
لغتنامه دهخدا
مربب . [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ) پرورده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || عمل آورده و پرورده با رب ّ. (از متن اللغة): زنجبیل مربب ؛ پرورده به رب . (منتهی الارب ). مربی با عسل یا شکر. (یادداشت مؤلف ). آنچه در عسل یا شکر پرورده به عمل آرند. || مُنْعَ...