کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعطف کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عوج
لغتنامه دهخدا
عوج . [ ع َ ] (ع مص ) اقامت کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اقامت کردن در مکان . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقیم کردن کسی را (لازم و متعدی است ). || ایستادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگ...
-
واکردن
لغتنامه دهخدا
واکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گشادن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گشودن . (ناظم الاطباء). باز کردن . چیز بسته را گشودن : برخیز و در سرای دربندبنشین و قبای بسته واکن . سعدی .نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه وا کرد. حافظ.گیپاپزان که صبح سر کله...
-
صوب
لغتنامه دهخدا
صوب . [ ص َ ] (ع مص ) فرودآمدن باران . (منتهی الارب ). باران باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمدن از بالا به نشیب . (منتهی الارب ). از بالا درنشیب آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قصد کردن . آهنگ نمودن . || به هدف رسیدن تیر. || (اِ) قصد. آهنگ . || ب...
-
برگشتن
لغتنامه دهخدا
برگشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) برگردیدن . رجعت کردن . (ناظم الاطباء). مقابل رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . واگشتن . مراجعت کردن . عودت کردن . عود کردن . بازآمدن . بازپس آمدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع . عودت . احریراف . اًزدهاف . اًصماء. اص...
-
الف
لغتنامه دهخدا
الف . [ اَ ل ِ ] (حرف هجاء)نام نخستین حرف از حروف تهجی به اصطلاح خاص «آ» و «اء» یعنی الف مقصوره و ممدوده را گویند و گاه همزه رانیز الف گویند در معنی اعم . این حرف را بصورت «لا» (لام الف ) ضبط کنند و آن همزه ٔ ساکنه است و در حساب جمل و حساب ترتیبی نما...
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَ / زُ ] (اِ) معروف است و به عربی لسان گویند و بضم اول هم درست است . (برهان قاطع). جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و در فرو بردن غذا و چشیدن و تکلم بکار میرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آلت گوشتی که درده...
-
پرده
لغتنامه دهخدا
پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منتهی الارب...