کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعطف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعطف
لغتنامه دهخدا
منعطف . [ م ُ ع َ طَ ] (ع اِ) منعطف الوادی ؛ خم رودبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منعطف
لغتنامه دهخدا
منعطف . [ م ُ ع َ طِ ] (ع ص ) خم گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خمیده و خم گرفته و دولاشده . (ناظم الاطباء). || برگردنده . (غیاث ) (آنندراج ).- منعطف کردن ؛ برگردانیدن . متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه ،...
-
جستوجو در متن
-
عقف
لغتنامه دهخدا
عقف . [ ع َ ](ع مص ) خم دادن . (از منتهی الارب ). منعطف ساختن . (از اقرب الموارد). بدو درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
منغفق
لغتنامه دهخدا
منغفق . [ م ُ غ َ ف َ ] (ع اِ) جای بازگشت یا آن به مهمله است . (آنندراج ). جای بازگشت . (ناظم الاطباء) . مُنصَرَف . مُنعَطَف . (اقرب الموارد).
-
زابنة
لغتنامه دهخدا
زابنة. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) پشته ای است [ تپه ای است ] در وادی و آن منعطف آن باشد. (منتهی الارب ). اکمة فی واد ینعرج عنها. (اقرب الموارد).
-
عالم نورد
لغتنامه دهخدا
عالم نورد. [ ل َ ن َ وَ ] (نف مرکب ) طی کننده ٔ جهان . جهان نورد. تندرو. سریع : عنان بارگیر عالم نورد به جانب قصر زرد منعطف گردانید. (حبیب السیر ج 3 ص 352).
-
منعفق
لغتنامه دهخدا
منعفق . [ م ُ ع َ ف َ ] (ع اِ) منصرف از آب . (منتهی الارب ). جایی که بدان بازمی گردند. (ناظم الاطباء). مُنصَرَف . مُنعَطَف . (اقرب الموارد). رجوع به منغفق شود. || جایی که از آن کوچ می کنند. (ناظم الاطباء).
-
بازپیچیدن
لغتنامه دهخدا
بازپیچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) برگردانیدن . منعطف ساختن : عنان را یکی بازپیچی به راست چنان کز خردمندی تو سزاست . فردوسی .سرش بازپیچید و تن راست شدوگر وی نبودی زمان خواست شد. سعدی .و رجوع به پیچیدن شود.
-
عوج
لغتنامه دهخدا
عوج . [ ع َ ] (ع مص ) اقامت کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اقامت کردن در مکان . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقیم کردن کسی را (لازم و متعدی است ). || ایستادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) سمرقندی . از امنای مأمون بود و سپس در زمره ٔ سرهنگان سپاه معتصم درآمد و چون معتصم پس از فتح عموریة عزیمت استنبول کرد، شنید که حارث با سرهنگان دیگری ، چون عبودبن عتبة و عمر فرغانه ای و احمدبن خلیل ، که از افشین و اسباش رنجیده خاط...
-
ذوبطنین
لغتنامه دهخدا
ذوبطنین . [ ب َ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عضله ٔ ذوبطنین . دو سر آن ضخیم و لحمانی و وسط آن وتریست و بروی خود منعطف شده در قسمت فوقی و طرفی و قدامی عنق قرار گرفته . اتصالات : از خلف بشکاف ذوبطنین زائده ٔ حلمة و بکنار قدامی این زائده پیوسته از تارهای...
-
زاویه ٔ انعطاف
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ انعطاف . [ ی َ / ی ِ ی ِ اِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )زاویه ای را که از (تقاطع) خط منعطف و خطی که موازی خط شعاعی است و به مضی ٔ (چشم بیننده ) متصل است پدید آید، زاویه ٔ انعطاف نامند. و زاویه ٔ انعطاف گاه بزرگ است و آن در صورتی است که جسم ...
-
صوب
لغتنامه دهخدا
صوب . [ ص َ ] (ع مص ) فرودآمدن باران . (منتهی الارب ). باران باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمدن از بالا به نشیب . (منتهی الارب ). از بالا درنشیب آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قصد کردن . آهنگ نمودن . || به هدف رسیدن تیر. || (اِ) قصد. آهنگ . || ب...
-
باباالهی
لغتنامه دهخدا
باباالهی . [ اِ لا ] (اِخ ) منزلی بین هرات . صاحب حبیب السیر آرد: در سنه ٔ 911 هَ . ق . خاقان منصور [ سطان حسین میرزا ] به عزم رزم ابوالفتح محمدخان شیبانی که بر ممالک ماوراءالنهر استیلا یافته بود از دارالسلطنه ٔهرات نهضت فرمود و بعد از وصول به منزل ب...