کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منظور گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابن منظور
لغتنامه دهخدا
ابن منظور. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوالفضل محمدبن مکرم بن علی الانصاری الخزرجی الافریقی المصری . مولد او630 هَ . ق . و از ابن المقیر و غیر او حدیث شنوده و روایت کرده است و بسیاری از مطولات نحوو جز آن را اختصار کرده مانند اغانی و عقد و ذخیره...
-
ام منظور
لغتنامه دهخدا
ام منظور. [ اُم ْ م ِ م َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 284 شود.
-
زاویه ٔ ابن منظور
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ ابن منظور. [ ی َ ی ِ اِ ن ِ م َ ] (اِخ ) زاویه ای است واقع در خارج قاهره و منسوب به شیخ جمال الدین محمدبن احمدبن منظور متوفی 694 هَ . ق . است . وی امامی زاهد بود و پیروانی داشت و در آن زاویه وفات یافت . این زاویه قبل از اقامت ابن منظور معروف ...
-
جستوجو در متن
-
کاهبرگ
لغتنامه دهخدا
کاهبرگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) برگ کاه . ساقه ٔ خشک شده و درهم شکسته ٔ گندم و جو است . قطعه و ریزه ای از کاه . یک تکه کاه . و از آن به بی مقداری تعبیر کنند مرادف یک هل پوچ : که در ره چنان دار کارش به برگ که نبود نیازش به یک کاهبرگ . اسدی .بکاهبرگی برگ ج...
-
نو شدن
لغتنامه دهخدا
نو شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) و نو گردیدن و نو گشتن ؛ تازه شدن : چه گفت اندر این موبد پیشروکه هرگز نگردد کهن گشته نو. فردوسی .نو شده ای نوشده کهن شود آخرگرچه به جان کوه قارنی به تن آهن . ناصرخسرو. || جوان شدن : به جائی رسیدی هم اندر سخن که...
-
متقاطع
لغتنامه دهخدا
متقاطع. [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) از هم دیگر برنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). جدا شونده یکی از دیگری . هر دو چیزی که به هم برسند و سپس از هم جدا گشته یکدیگر را قطعکنند. خاجی شکل و صلیبی شکل . (ناظم الاطباء). آنچه که به چیزی دیگر برس...
-
مد
لغتنامه دهخدا
مد. [ م َدد ] (ع مص ) کشیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 78) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). طولانی کردن و کشیدن حرف را. (از اقرب الموارد).- مد صوت ؛ کشیدن آواز. (یادداشت مؤلف ). || جذب کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || گستردن و فراخ ک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد دینوری ، مکنی به ابوالعباس . از عرفای اوائل مائه ٔ چهارم هجریه است و معاصر است با مستکفی و المطیع ﷲ عباسی ، بکرامت و زهد در میان این طبقه معروف و به بیان نیکو در عداد این سلسله موصوف بود. مردی زاهد و عابد و اهل حال و ن...
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (ع اِ) (از «رود») نعت مفعولی از اِرادة. آرزو. کام . خواسته . بویه . خواهش : چون جامه ٔ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش . رودکی .بقا بادش چنان کو را مراد است همی تا چرخ گردون را مدار است . عنصری .رزبان برزد سوی رز گ...
-
کام
لغتنامه دهخدا
کام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و من چون او ریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی .بودی بریژ و کام بدو ان...
-
گردن
لغتنامه دهخدا
گردن . [ گ َ دَ ] (اِ) پهلوی گرتن ، کردی گردن ، افغانی وبلوچی گردن ، وخی و شغنی گردهن و سریکلی گردهان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است و به عربی جید و عنق خوانند. (برهان ). ج ، گردنها. رَقَبَه . مَطنَب . عَطَل . (منتهی الارب ). یال . (فرهنگ ...
-
نگین
لغتنامه دهخدا
نگین . [ ن ِ ] (اِ) گوهر و سنگ قیمتی که به روی انگشتری نصب کنند. (ناظم الاطباء). فص ّ. نگینه . (یادداشت مؤلف ). فیروزه و لعل و یاقوت و الماس یا دیگر سنگهای قیمتی که در نگین دان حلقه ٔ انگشتری کار بگذارند : نگین بدخشی بر انگشتری ز کمتر به کمتر خرد مش...
-
رخش
لغتنامه دهخدا
رخش . [ رَ ] (ص ، اِ) آمیختگی رنگ سرخ و سفید. (ناظم الاطباء). سرخ و سفید. (از فرهنگ خطی ). رنگ سرخ و سفید درهم آمیخته باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). رنگ سرخ و سپید به یکدیگر آمیخته و بور ابرش را به اعتبار آنکه رنگ سرخ و سپید و درهم است نیز رخش خواندن...
-
مقصود
لغتنامه دهخدا
مقصود. [ م َ ] (ع ص ، اِ) آهنگ نموده شده . (آنندراج ). طلب شده و آهنگ شده و قصدشده . (ناظم الاطباء). || مراد و نیت و خواهش وکام و آرزو و غرض و آهنگ و اراده و قصد و مطلوب . (ناظم الاطباء). مراد. مرام . مطلوب . منظور. کام . هدف . خواست . خواسته . (یادد...