کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منظر آینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ظریف منظر
لغتنامه دهخدا
ظریف منظر. [ ظَ م َ ظَ ] (ص مرکب ) صاحب دیدار نیکو : و در موضع سقاة هر خوش پسری ظریف منظری ... کمر بر میان بسته . (جهانگشای جوینی ).
-
کهن منظر
لغتنامه دهخدا
کهن منظر. [ ک ُ هََ / هَُ م َ ظَ ] (ص مرکب ) که منظر پیران دارد. پیرطلعت . کنایه از دنیا : بلبلی زین بیضه ٔ خاکی گذشت طوطیی نو زین کهن منظر بزاد.خاقانی .
-
کی منظر
لغتنامه دهخدا
کی منظر. [ ک َ / ک ِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) منظر شاهانه . (ناظم الاطباء). که منظری شاهانه دارد. شاه سیما : به پیمان شکستن نه اندرخوری که شیر ژیانی و کی منظری . فردوسی .تو پور جهان نامور مهتری که شیر ژیانی و کی منظری .فردوسی .
-
کریه منظر
لغتنامه دهخدا
کریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد. سعدی .ده بیست نفر از جرگه ٔ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عال...
-
نیک منظر
لغتنامه دهخدا
نیک منظر. [ م َ ظَ ] (ص مرکب ) خوب رو. جمیل . (آنندراج ). خوب صورت . خوش نما. (ناظم الاطباء). زیبا. زیباروی : ای بسا نیک منظرا که هنرمنظرش را سزای مخبر نیست .عنصری .
-
سحاب منظر
لغتنامه دهخدا
سحاب منظر. [ س َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) ابر مانند. همچون پاره ٔ ابر در سپیدی : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند... بادحرکت ، آتش سرعت ، کوه پیکر، سحاب منظر. (سندبادنامه ص 56).
-
هشت منظر
لغتنامه دهخدا
هشت منظر. [ هََ م َ ظَ ] (اِخ ) به معنی هشت مرعی است که هشت بهشت باشد. (برهان ) : یک دو شد از سه حرفش ، چاراصل و پنج شعبه شش وز و هفت خسرو، نُه قصر و هشت منظر. خاقانی .|| هشت فلک را نیز گویند که فلک البروج و فلک زحل و فلک مشتری و فلک مریخ و فلک آفتاب...
-
هلال منظر
لغتنامه دهخدا
هلال منظر. [ هَِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) خوب صورت و صاحب حسن . (از برهان ) : خورشید چو کعبتین همه چشم نظاره هلال منظران را.خاقانی .
-
تحت منظر
لغتنامه دهخدا
تحت منظر. [ ت َ ت ِ م َ ظَ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در دوازده هزارگزی شمال خاوری نیشابور قرار دارد. دامنه ٔ معتدل است و 27 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه ما...
-
زشت منظر
لغتنامه دهخدا
زشت منظر. [ زِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی . (آنندراج ): مکنور؛ سطبر و زشت منظر و... (منتهی الارب ).
-
قبح منظر
لغتنامه دهخدا
قبح منظر. [ ق ُ ح ِ م َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زشت روئی . روی زشت داشتن . نازیبائی .
-
ماه منظر
لغتنامه دهخدا
ماه منظر. [ م َ ظَ ] (ص مرکب ) ماهرو. ماه چهر. ماه چهره . ماه دیدار : پریچهره بتی عیار و دلبرنگاری سروقد و ماه منظر. دقیقی .نکرد یاد من و یادگار داد مراخیال آن صنم ماه منظر آتش و آب . مسعودسعد.با روی تو به لاله و ماهم نیاز نیست زانم چنین که لاله رخ و...
-
ملک منظر
لغتنامه دهخدا
ملک منظر. [ م َ ل َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) آنکه رخسار وی مانند فرشته باشد. (ناظم الاطباء). فرشته روی . ملک سیما. ملک طلعت . زیباروی .
-
ملایک منظر
لغتنامه دهخدا
ملایک منظر. [ م َ ی ِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) ملایک دیدار. فرشته طلعت . زیباروی : سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری .سعدی .
-
ملائک منظر
لغتنامه دهخدا
ملائک منظر. [ م َ ءِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) رجوع به ملایک منظر شود.