کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منطقۀ آتش به اختیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منطقه
لغتنامه دهخدا
منطقه . [ م ُ ن َطْ طَ ق َ ] (ع ص ) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اعلاث
لغتنامه دهخدا
اعلاث . [ اَ ] (ع اِ) اعلاث الزاد؛ آنچه بر غیر اختیار و عادت خورده شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عِلث ، آنچه بی اختیار خورده شود. (از اقرب الموارد). || اعلاث الشجر؛ پاره های آمیخته ازچوب آتش زنه و خشک بهم آمیخته . (از اقرب الموارد).
-
حسن اختیار
لغتنامه دهخدا
حسن اختیار. [ ح َ س َ ن ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به حسن اختیارالدین شود.
-
اختیار امیرالمؤمنین
لغتنامه دهخدا
اختیار امیرالمؤمنین . [ اِ رُ اَ رِل ْ م ُءْ م ِ ] (اِ خ ) حسین بن حسین مکنی به ابی علی . رجوع به حسین شود.
-
صلا
لغتنامه دهخدا
صلا. [ ص ِ ] (ع مص ) افروختن آتش به آتش . || کشیدن گرمی آتش را. || سوخته شدن به آتش . || (اِ) بریانی . (منتهی الارب ).
-
صلا
لغتنامه دهخدا
صلا. [ ص َ ] (ع مص ) افروختن آتش به آتش . (منتهی الارب ). برافروختن آتش را گویند بجهت سرمای سخت . (برهان ). || گرم کردن به آتش . (مصادر زوزنی ). || (اِ) بریانی .(منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || آتش که بدان گرم شوند. (مهذب الاسماء). و رجوع به صِلاء ش...
-
اعتلاث
لغتنامه دهخدا
اعتلاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن آتش زنه از درخت ناشناخته که آتش دهد یا نه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آتش زنه از درخت گرفتن بدون آن که بداند آتش افروزد یا نه . (از اقرب الموارد). || زوجه ٔ خود را اختیار نکردن . (از اقرب الموارد). یقال : «فلان ...
-
آتش فارسی
لغتنامه دهخدا
آتش فارسی . [ ت َ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آتش پارسی شود.
-
ثقوب
لغتنامه دهخدا
ثقوب . [ ث َ ] (ع اِ) آتش افروزینه . آتش گیره . هیمه ٔ خرد که به آن آتش برافروزند. ج ، ثُقُب .
-
آتش کشیدن
لغتنامه دهخدا
آتش کشیدن . [ ت َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به آتش کشیدن . آتش کشیدن جائی را؛ سخت ببیدادی ویران کردن آن .
-
هیرمند
لغتنامه دهخدا
هیرمند. [ م َ ] (اِ مرکب ) آتش پرست که ملازم آتش باشد. مرکب از هیر به معنی آتش + مند به معنی صاحب و دارای ...
-
اعتطاب
لغتنامه دهخدا
اعتطاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به عطبه آتش برگرفتن . (منتهی الارب ). به لته آتش برگرفتن . (ناظم الاطباء). با لته آتش برداشتن . || بهلاکت رسیدن . (از اقرب الموارد).
-
آتشین
لغتنامه دهخدا
آتشین . [ ت َ ] (ص نسبی ) آتشی . از آتش . منسوب به آتش .
-
تصلی
لغتنامه دهخدا
تصلی . [ ت َ ص َل ْ لی ] (ع مص ) گرم شدن به آتش . (تاج المصادر بیهقی ). کشیدن گرمی آتش را و تابیدن به آتش . || راست کردن عصا را بر آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).