کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منصور مظفری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منصور مظفری
لغتنامه دهخدا
منصور مظفری . [ م َ رِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) رجوع به شاه منصور و منصور شجاع الدین و رجال حبیب السیر ص 85 شود.
-
واژههای مشابه
-
ابراهیم منصور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم منصور. [ اِ م ِ م َ ] (اِخ ) اصلاً یهودی از مردم الزاس یکی از ایالات فرانسه و در عسکر هوسار فرانسه خدمت میکرده و سپس به اسلامبول رفته و از طرف سلطان سلیم ثالث مأمور تنظیم عساکر گردیده و درسلک سپاهیان سلطان سلیم درآمده اسلام آورد و نام خودرا ...
-
ابراهیم منصور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم منصور. [ اِ م ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن شیرکوه شود.
-
ابراهیم منصور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم منصور. [ اِ م ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق عراقی شود.
-
حصن منصور
لغتنامه دهخدا
حصن منصور. [ ح ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) یاقوت گوید: از بلاد مضر در مغرب فرات نزدیک سمیساط است ، شهری بوده با حصار و خندق و سه دروازه ، و در میانش دژی با دو دیوار و از آن تا زبطرة یک منزل راه است . و به منصوربن جعونةبن حارث عامری قیسی که آنرا تعمیر و مرمت ک...
-
حسین منصور
لغتنامه دهخدا
حسین منصور. [ ح ُ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) دهمین و دوازدهمین تن از ائمه ٔ صنعاء است که از 1139 تا 1140 تا 1160 امامت کردند.
-
دیر منصور
لغتنامه دهخدا
دیر منصور. [ دَ رِ م َ ] (اِخ ) دیری است در شرق موصل و بر کنار نهر خابور واقع است و در زمان یاقوت آباد بوده است . (از معجم البلدان ).
-
شاه منصور
لغتنامه دهخدا
شاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) پسر دوم شاه شرف الدین مظفربن امیر مبارزالدین محمد از آل مظفر است . شاه منصوردر سال 790 هَ . ق . به شیراز آمد و بسهولت برآنجا مسلط گشت در 793 شاه یحیی و سلطان زین العابدین و سلطان احمد و سلطان ابواسحاق با یکدیگر برای برانداخت...
-
سیاه منصور
لغتنامه دهخدا
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) از بلوکات گروسی حد شمالی سیلتان و جنوبی آن نیز سیلتان است . مرکز عربشاه ، عده ٔ قری 25. مساحت 46 هزار و مترو جمعیت 3784 تن است . (از جغرافیای طبیعی کیهان ).
-
سیاه منصور
لغتنامه دهخدا
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دشت دزفول . در 9 هزارگزی شمال شرقی دزفول . کنار راه شوسه ٔ شوشتر به دزفول . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از رودخانه ٔ دز. محصول آنجا غلات ، برنج ، کنجد. شغل اهالی زراعت و راه آن مال...
-
سیاه منصور
لغتنامه دهخدا
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است پنج فرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب خشت . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
سیاه منصور
لغتنامه دهخدا
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) هفت فرسخ میانه شمال و مغرب بیدشهر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
سیه منصور
لغتنامه دهخدا
سیه منصور. [ ی َه ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه . دارای 289 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شفیق منصور
لغتنامه دهخدا
شفیق منصور. [ ش َ م َ ] (اِخ ) از پیشروان و پیشوایان مبارز و صدیق و شایسته ٔ انقلاب در دوره ٔ تسلط انگلیس بر مصر بود. وی درجه ٔ دکتری حقوق و سمت نمایندگی مجلس را داشت . تولد و تحصیل وی در قاهره بود. در دوران تحصیل در دانشکده ٔ حقوق به جمعیت سری انقلا...