کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منصوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن صالح ، از فقهای داودیین و کتاب المصباح و کتاب الهادی و کتاب النیر از اوست . (ابن الندیم ) (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل کلهر. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61). رجوع به کلهر شود.
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 1000 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ابوجعفر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فسارود است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که در جنوب خاوری شاه آباد واقع است . شمال دهستان دشت و جنوب آن کوهستانی است . رودخانه ٔراوند و رودخانه ٔ شیان در این دهستان به هم ملحق می شوند و قسمتی از اراضی و قراء این دهستان ...
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصور شود. || قسمی آواز. یکی از گوشه های چهارگاه . (از یادداشت مرحوم دهخدا). || قسمی کاغذ منسوب به ابوالفضل منصوربن نصربن عبدالرحیم کاغذی ، از مردم سمرقند. و قسمی دیگر از ک...
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری . [ م َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به منصورة. (از انساب سمعانی ). رجوع به منصورة شود.
-
منصوری
لغتنامه دهخدا
منصوری .[ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل است و 757 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
واژههای مشابه
-
زابل منصوری
لغتنامه دهخدا
زابل منصوری . [ ب ُ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از دستگاههای موسیقی است .
-
شاه منصوری
لغتنامه دهخدا
شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمنی بخش میناب شهرستان بندرعباس . دارای 70 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن خرما و مرکبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شاه منصوری
لغتنامه دهخدا
شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . دارای 215 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شاه منصوری
لغتنامه دهخدا
شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در ییلاق قریه ٔ امام و کرد سیران و قشلاق زهاب سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 59).
-
قلعه منصوری
لغتنامه دهخدا
قلعه منصوری . [ ق َ ع َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 37هزارگزی جنوب داران و 5هزارگزی راه چادگان به اصفهان . سکنه ٔ آن 68 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
کاغذ منصوری
لغتنامه دهخدا
کاغذ منصوری . [ غ َ ذِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی کاغذ که در بلاد خراسان مشهور بوده است . رجوع به انساب سمعانی در ماده ٔ کاغذی شود.