کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منش نراندامه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کودک منش
لغتنامه دهخدا
کودک منش . [ دَ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) کودک سرشت . (فرهنگ فارسی معین ). کودک مزاج . کودک مشرب : در کاسه ٔ لذت شکنان چشمه ٔ زهرم در کاسه ٔ کودک منشان جرعه ٔ شیرم . عرفی (از آنندراج ).و رجوع به کودک سرشت و کودک مزاج شود.
-
نیک منش
لغتنامه دهخدا
نیک منش . [ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) نیک دل . نیک سریرت . نیکوضمیر. نیکومنش . خوش طینت .
-
عقیدت منش
لغتنامه دهخدا
عقیدت منش . [ ع َ دَم َ ن ِ ] (ص مرکب ) متدین و دیندار. (ناظم الاطباء).
-
یک منش
لغتنامه دهخدا
یک منش . [ ی َ / ی ِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) هم منش . متحدالطبع. (یادداشت مؤلف ). یک سیره . یک نهاد. بر سیرت و طبعواحد. متحد. یک زبان . هم قول . متحدالقول : به هر نیک و بد هر دوان یک منش به راز اندرون هردوان بدکنش .بوشکور.
-
دموکرات منش
لغتنامه دهخدا
دموکرات منش . [ دِ مُک ْ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) آزادیخواه . آزادی طلب . که رفتار آزادمنشانه دارد. که روش و سلیقه ٔ وی بر رعایت حق آزادی دیگران و مساوات اجتماعی استوار است .
-
شیرین منش
لغتنامه دهخدا
شیرین منش . [ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی . خوش طینت . نیکوسرشت و خوش اخلاق : ترشروی بهتر کند سرزنش که یاران خوش طبع شیرین منش .سعدی (بوستان ).
-
فزونی منش
لغتنامه دهخدا
فزونی منش . [ ف ُ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) منش برتران . بزرگ منشی . مهتری . سروری : چنان دان که اندر فزونی منش نسازند بر پادشا سرزنش .فردوسی .
-
منش گر
لغتنامه دهخدا
منش گر. [ م َ ن ِ گ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به منش گردا شود.
-
منش گرد
لغتنامه دهخدا
منش گرد. [ م َ ن ِ گ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به منش گردا شود.
-
منش گردا
لغتنامه دهخدا
منش گردا. [ م َ ن ِ گ َ ](اِ مرکب ) برهم زدگی طبیعت و غثیان را گویند که قی وشکوفه باشد. (برهان ) (آنندراج ). برهم زدگی طبیعت و نفرت و قی و غثیان و شکوفه . منش گر. منش گرد. (ناظم الاطباء). تهوع . دل به هم خوردگی . قی . غثیان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ...
-
منش گشتگی
لغتنامه دهخدا
منش گشتگی . [م َ ن ِ گ َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی منش گشته . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منش گشته شود.
-
منش گشته
لغتنامه دهخدا
منش گشته . [ م َ ن ِ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوی و طبیعت گشته . (برهان ) (آنندراج ). طبیعت برگشته . (ناظم الاطباء). || مریض و معلول . (برهان ) (آنندراج ). بیمار و معلول . (ناظم الاطباء).
-
نازک منش
لغتنامه دهخدا
نازک منش . [ زُ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) نازک طبیعت .
-
پاک منش
لغتنامه دهخدا
پاک منش .[ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) پاک جبلّت . پاک فطرت . نیک اندیش .
-
جرجس منش
لغتنامه دهخدا
جرجس منش . [ ج ِ ج ِ م َ ن َ ] (اِخ )ابن فرنسیس بن یوحنابن فرنسیس بن سکری بن بولس بن ابراهیم مکنی به ابومنش . کشیشی مارونی بود. او بسال 1290 هَ . ق . بدنیاآمد و بسال 1346 هَ . ق . درگذشت . و عضومجمع علمی عربی دمشق بود او راست : 1- تقویم المطبعةالمارو...