کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
منشی زاده
لغتنامه دهخدا
منشی زاده . [ م ُ دَ / دِ ] (اِخ ) ابراهیم خان . (1296-1336 هَ . ق .) وی در ایروان تولد یافت و در سال 1307 هَ . ق . همراه پدر به ایران مهاجرت کرد و چون جد وی میرزا محمد منشی نام داشت به منشی زاده اشتهار یافت . منشی زاده مانند پدر خود وارد خدمت قزاقخا...
-
اسکندر منشی
لغتنامه دهخدا
اسکندر منشی . [ اِ ک َ دَ رِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به اسکندربک شود.
-
بزرگ منشی
لغتنامه دهخدا
بزرگ منشی . [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بلندهمتی . بلندطبعی . (ناظم الاطباء). بزرگواری . با هیئت و همت بزرگان . برترمنشی . (یادداشت مؤلف ) : منی در خویشتن آورد و بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد. (نوروزنامه ). || عُجْب . خویشتن بینی . تیه . کبر. خی...
-
خضر منشی
لغتنامه دهخدا
خضر منشی . [ خ ِ رِ م ُ ] (اِخ ) مظفربن عثمان برمکی . متوفی بسال 964 هَ . ق . از فاضلان زمان بود و او راست : کتاب اخلاق الاتقیاء و صفات الاصفیاء بفارسی . (از کشف الظنون ).
-
خوش منشی
لغتنامه دهخدا
خوش منشی . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) خوش طبعی . فکیهة. لاغ . فکاهت . مزاح . شوخی . بذله گویی . هزاله . مطایبه . نشاط. سرور. فرح . انبساط. (یادداشت مؤلف ) : چون دل باده خوار گشت جهان با کروژ و نشاط و خوش منشی . خسروی .پس خویشتن تسلیم کر...
-
منشی باشی طبرستانی
لغتنامه دهخدا
منشی باشی طبرستانی . [ م ُ با شی ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) میرزا عبداﷲ، بنا به نوشته ٔ رضاقلی خان هدایت از فضلا و شعرای دوره ٔ ناصرالدین شاه قاجار بوده و نظم و نثری خوب و مرغوب داشته است . (مجمع الفصحا ج 2 صص 461-462). رجوع به همین مأخذ شود.
-
خوش منشی کردن
لغتنامه دهخدا
خوش منشی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مطایبه کردن . شوخی کردن . سر بسر کسی گذاردن .
-
جستوجو در متن
-
منشیگری
لغتنامه دهخدا
منشیگری . [ م ُ گ َ ] (حامص ) شغل و عمل انشاء. (ناظم الاطباء).کار و عمل منشی . دبیری . کاتبی . رجوع به منشی شود.
-
طوطیانیوش
لغتنامه دهخدا
طوطیانیوش . (اِخ ) همان طوطیانوش است که دبیر و منشی سکندر باشد. (برهان ).
-
آغازنده
لغتنامه دهخدا
آغازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) مبتدی . منشی .
-
مکاساة
لغتنامه دهخدا
مکاساة. [ م ُ] (ع مص ) با هم بزرگ منشی نمودن و با هم مفاخره کردن . (منتهی الارب ). با هم بزرگ منشی و فخر نمودن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مفاخرة. (از اقرب الموارد).
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب َ ل َ ] (ع مص ) تکبر کردن . (از اقرب الموارد). تکبر کردن بزرگ منشی نمودن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) بزرگ منشی . (منتهی الارب ).
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ] (اِخ ) محمودبن حسن منشی . رجوع به محمود... شود.
-
طخم
لغتنامه دهخدا
طخم . [ طَ ] (ع مص ) بزرگ منشی کردن . تکبر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غمزه ٔ سرتیز
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ سرتیز. [ غ َ زَ / زِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فرح و بسیاری خوش منشی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از بسیاری خوش منشی باشد. (انجمن آرا).