کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منشی
لغتنامه دهخدا
منشی ٔ. [ م ُ ش ِءْ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
منشی
لغتنامه دهخدا
منشی ٔ. [ م ُ ش ِءْ ] (ع ص ) نوآفریننده . (مهذب الاسماء). مبدع . (یادداشت مرحوم دهخدا). خلق کننده . ایجادکننده : واهب العقل و ملهم الالباب منشی ءالنفس و مبدع الاسباب . سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 61).منشی ٔ فکرتم چو از دو طرف گشت معنی ستان و لفظسپار.....
-
منشی
لغتنامه دهخدا
منشی . [ م ُ ] (ع ص ) آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ایجادکننده . بوجودآورنده . ابداع کننده : اگر چه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدم فضل رجحانی شایع است ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 296). در این معانی به چشم حقد و حسد که مظ...
-
منشی
لغتنامه دهخدا
منشی . [م َ ن ِ ] (ص نسبی ) به معنی طبعی باشد. (برهان ). طبعی و ذاتی . (آنندراج ). ذاتی و جبلی و طبیعی . (ناظم الاطباء). رجوع به منش شود.
-
واژههای مشابه
-
کودک منشی
لغتنامه دهخدا
کودک منشی . [ دَ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) کودک سرشتی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کودک سرشتی ، کودک مزاجی و کودک مشربی شود.
-
نیک منشی
لغتنامه دهخدا
نیک منشی . [ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) نیک منش بودن . رجوع به نیک منش و نیکومنش شود.
-
شهاب منشی
لغتنامه دهخدا
شهاب منشی . [ ش ِ ب ِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن علی بن جمال الاسلام شود.
-
جلال منشی
لغتنامه دهخدا
جلال منشی . [ ج َ ل ِ م ُ ] (اِخ ) خواجه ... بعضی او را کرمانی نوشته اند ولی ظاهرش این که اصفهانی باشد. وی از معاصرین خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان است اما دیوانش در میان نیست . در قصیده گویی استاد است و در آذربایجان وفات یافته . او راست :جوادکفی و...
-
قاضی منشی
لغتنامه دهخدا
قاضی منشی . [ م ُ ] (اِخ ) جمال الدین محمدبن مکرم بن علی انصاری رویفعی . رجوع به جمال الدین محمد شود.
-
ناظم منشی
لغتنامه دهخدا
ناظم منشی . [ ظِ م ِ م ُ ] (اِخ ) ابن علی بنارسی . از شاعران پارسی گوی هندوستان است . مؤلف صبح گلشن آرد: «ناظم منشی فرزند علی بنارسی خلف شیخ روشن علی . از علوم متداوله بهره ٔ کافی داشت و به نظم فارسی توجه می گماشت » . او راست :نی بوی گل نه سیر گلستا...
-
نازک منشی
لغتنامه دهخدا
نازک منشی .[ زُ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) صفت نازک منش : عنقا که ز نازک منشی جای نگه داشت هرگز طرف دامنش از عار تر آمد؟انوری .
-
ناصرالدین منشی
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین منشی . [ ص ِ رُدْ دی ن ِ م ُ ] (اِخ ) ناصرالدین عمدةالملک منتجب الدین یزدی رئیس دیوان رسایل و انشاء صفوةالدین پادشاه خاتون [ 601-694 از ملوک قراختائی کرمان ] بود و پدرش منتخب الدین یزدی در سال 650 یزد را ترک گفته ، در خدمت سلطان قطب الدین م...
-
منشی الممالک
لغتنامه دهخدا
منشی الممالک . [ م ُ شِل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) حاج میرزا رضاقلی نوایی ، پسر عبدالمجید از مردم نوا از رجال معروف دوره ٔ آغا محمدخان و فتحعلیشاه قاجار و درابتدا مهردار و منشی آغامحمدخان قاجار بود. در سال 1206 هَ . ق . از طرف آغامحمدخان برای ضبط اموال لطفع...
-
منشی باشی
لغتنامه دهخدا
منشی باشی . [ م ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرپرست منشیان . رئیس منشیان و کاتبان .