کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منشر
لغتنامه دهخدا
منشر. [ م ُ ش ِ ] (اِخ ) از صفات خداوند عالم است که زنده کننده و برگرداننده ٔ حیات و زندگانی است . (ناظم الاطباء).
-
منشر
لغتنامه دهخدا
منشر. [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) زنده گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
منشر
لغتنامه دهخدا
منشر. [ م ُ ن َش ْش َ ] (ع ص ) پریشان و پراکنده . منشرة. (ناظم الاطباء). گسترده و نشرداده : ملأ منشر. (از اقرب الموارد).
-
منشر
لغتنامه دهخدا
منشر. [م ُ ش َ ] (ع ص ) پراکنده و افشانده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
شر و منشر
لغتنامه دهخدا
شر و منشر. [ ش َ رُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) در تداول عامه جار و جنجال . هیاهو و غوغا.
-
انشر و منشر
لغتنامه دهخدا
انشر و منشر. [ اَ ش َ رُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، غوغا. آشوب . هیاهوی عظیم . جنگ وجدال خانگی سخت . جدال . نزاع .- انشر و منشری بپا کردن . انشر و منشر راه انداختن . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
جد
لغتنامه دهخدا
جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است بنی سعد را بنا بر تفسیری که ابن سکیت از این ابیات عدی بن الرقاع کرده است : فألمّت ْ بذی المویقع لمّاجف عنها مصدع فالنضاءثمّت استوسقت له فرمته بغبار علیه منه رداءمستطیر کأنه سابری ّعند تجر منشر و ملاءدانیات للجد حتی ...