کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منشد
لغتنامه دهخدا
منشد. [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) شعرخواننده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ). آنکه شعر می خواند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : جان سخنوران را مرشد نشید من به بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر. خاقانی .بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن ، داعی منشد است و...
-
منشد
لغتنامه دهخدا
منشد.[ م ُ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است میان رضوی و ساحل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به معجم البلدان شود.
-
جستوجو در متن
-
غراب
لغتنامه دهخدا
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) کوهی شامی مدینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهی در نزدیکی مدینه است . ابن هشام در بیان جنگ پیغمبر اسلام با بنی لحیان گوید: پیغمبر اسلام از مدینه بیرون شد و از کوه غراب که در ناحیه ای از مدینه قرار دارد گذشته و مقصد وی شام بود،...
-
نشید
لغتنامه دهخدا
نشید. [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آواز. (یادداشت مؤلف ) : نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سرنشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری . منوچهری .تو کم از مرغی مباش اندر نشیدبین ایدی خلف عصفوری بدید؟ مولوی . || شعر. (دهار) (مهذب الاسماء). شعر. سرود. (برهان قاطع)...
-
انشاد
لغتنامه دهخدا
انشاد. [ اِ ] (ع مص ) تعریف کردن گم شده را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعریف گم شده کردن . (آنندراج ). تعریف کردن گم شده . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء). تعریف کردن گم شده را وراهنمایی کردن به او. (از اقرب الموارد). || تعریف کردن خواستن . ...
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ / ب ُ ق َ ] (اِخ ) نام مواضع بسیار است در دیار عرب و از آنجمله است :برقة احجار. برقة احدب . برقة احزم . برقة احواز.برقة احوال . برقة ارمام . برقة اروی . برقة اطلم . برقة اعیار. برقة اقعی . برقةالاثماد. برقةالاجاول . برقةالاجداد. برقةا...
-
مرشد
لغتنامه دهخدا
مرشد. [ م ُ ش ِ ](ع ص ، اِ) نعت فاعلی است از مصدر ارشاد. راه راست نماینده . (غیاث ) (آنندراج ). هدایت کننده . (از اقرب الموارد). ارشادکننده . دلیل . رهبر. رهنمون . راهنما. هادی . راهبر. دستگیر : ... من یهداﷲ فهو المهتدو من یضلل فلن تجد له ولیاً مرشدا...
-
منشی
لغتنامه دهخدا
منشی . [ م ُ ] (ع ص ) آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ایجادکننده . بوجودآورنده . ابداع کننده : اگر چه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدم فضل رجحانی شایع است ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 296). در این معانی به چشم حقد و حسد که مظ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه ٔ برمکی ندیم فاضل و صاحب فنون و اخبار و نجوم و نوادر بود و ابونصربن المرز...